محمدعلی بهمنیقاجار و حجت یحییپور 8 بهمن 1399
سید حسن تقیزاده در سال 1257 خورشیدی در تبریز متولد شد.
تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش پشت سر گذاشت و در نخستین فعالیتِ فرهنگی به همراه
چند تن از نزدیکان خود کتابخانهای در شهر تبریز افتتاح نمود و آنجا را به
قرائتخانه و پاتوق روشنفکران زمان خود تبدیل کرد. گشایش این کتابخانه، تقیزاده را
خیلی زود با تحولات جهان و ارکان و مفاهیم نظم نوین آشنا کرد. در سال 1281 در حالی
که تنها 24 سال داشت به جهت نشر افکار و عقاید خود و با کمک جمعی دیگر از
فرهیختگان تبریز نشریه «گنجینۀ فنون» را تاسیس نمود.
مدتی بعد تقیزاده سفری به کشورهای منطقه از جمله قفقاز
و مصر داشت و از شام و بیروت نیز بازدید کرد. وی در این سفر با جمعی از دانشمندان و
محققان از جمله جرجی زیدان آشنا شد و با اندوختهای از دانش و تجربۀ بیشتر به تبریز
بازگشت و رسالهای تحت عنوان «تحقيق حالات کنونی ایران» منتشر ساخت.
تقیزاده در یک خانوادۀ مذهبی رشد کرد. پدرش روحانی بود و
خود نیز در جوانی همچون پدر جامۀ روحانیت بر تن داشت. به زودی با اندیشههای
فتحعلی آخوندزاده و طالبوف آشنا گردید و خواستار تغییر و تحول در ساختار سیاسی
ایران و ایجاد حکومت نوین مبتنی بر ملیگرایی، مدرنیته، قانون مداری و حکومت مرکزی
قدرتمند شد. تقیزاده در آستانۀ انقلاب مشروطه از جایگاه بالایی در جامعۀ تبریز
برخوردار بود و با ایراد خطابههای پرشور در محافل مشروطهخواهان تبریز افکار
مترقی و بینش بالای سیاسیاش مورد توجه مردم قرار گرفت و پس از
پیروزی انقلاب مشروطه در سال 1285 خورشیدی در جریان نخستین انتخابات پارلمانی ایران
اهالی تبریز او را به نمایندگی خود انتخاب کردند.
هنگامی که به عنوان نمایندۀ تبریز در مجلس اول انتخاب شد
هنوز به 30 سالگی نرسیده بود و این باعث شد در ابتدای ورود به مجلس توسط دیگر
نمایندگان چندان جدی گرفته نشود اما با چند نطق آتشین آنچنان نمایندگان
را تحت تاثیر قرار داد که هر کدام برای جلب دوستی و همنشینی او با دیگران رقابت میکردند.
در مجلس اول رویکرد تقیزاده نزدیک شدن به نیروهای تندرو
مخالف محمدعلی شاه بود. تقیزاده به سرعت با «اجتماعیون عامیون» و «انجمن
آذربایجانیها در تهران» و دیگر انجمنهای مشابه پیوند خورد و با توجه به تواناییهای
شخصی به یکی از اصلیترین رهبران مخالفان محمدعلی شاه تبدیل گشت.
برخلاف آنچه در منابع دست اول آمده است، سیدحسن تقیزاده
در قبال محمدعلیشاه قاجار رویکردی سراسر خصمانه اتخاذ نکرد و حتی در مواردی به
تجلیل از پادشاه وقت قاجار پرداخت و جهت مصالحه میان شاه و مجلس کوشید و خود بعدها
از اینکه تلاشها جهت مصالحه میان شاه و مجلس با تندروی عدهای به بن بست رسید
ابراز تاسف نمود.
باید در نظر داشت که فریدون آدمیت و احمد کسروی، دو نویسندۀ
برجستۀ تاریخ مشروطیت، نگاه خوبی به سیدحسن تقیزاده نداشتند و از وی چهرهای به
شدت تندرو ترسیم کردهاند که نقش اصلی را در واقعۀ ترور «اتابک اعظم» و بعدها «سید
عبدالله بهبهانی» داشته است این در حالی است که به هیچ وجه نمیتوان نقش تقیزاده
در این تندرویها را اثبات کرد.
برخی اقدامات مشروطه خواهان تندرو که اوج آن ترور اتابک
اعظم و سوقصد به جان محمدعلی شاه بود، مانع از مصالحه میان شاه و مجلس شد و زمینهساز
انحلال مجلس و به توپ بستن مجلس گردید. این حوادث به وقوع جنگ داخلی میان قوای استبداد
و مشروطه خواهان، محاصرۀ تبریز و سرانجام فتح تهران و عزل محمدعلی شاه از سلطنت
انجامید. قوای محمدعلی شاه پس از به توپ بستن مجلس در تلاش برای دستگیری تقیزاده
بودند. تقیزاده در روز به توپ بستن مجلس به دلیل کسالت در خانه بود و هنگامی که
از حرکت قوای شاه جهت بازداشت خود و دوستانش اطلاع یافت به همراه دهخدا، تربیت و
بسیاری دیگر از مشروطه خواهان به سفارت انگلستان پناهنده شد. به دنبال مذاکرات
انجام شده میان دربار و سفارت، تقیزاده از ایران تبعید شد و به اروپا رفت و در آنجا
فعالیتهای خود بر علیه محمدعلی شاه را ادامه داد. در مقالهای که
در شماره ۱۵ اکتبر
۱۹۰۸ در «تایمز لندن»
نوشت از فجایع دربار قاجار و قزاقها و روسها آنچه را که خواست بر قلم جاری ساخت.
مدتی بعد و همزمان با محاصرۀ تبریز توسط قوای
شاه مخفیانه به تبریز مراجعت کرد و در روزهای سخت تبریز در کنار مردم این شهر بود.
نقش سیدحسن تقیزاده در اقدامات خشونت آمیز آن روزها قابل
اثبات نیست، اما در مورد ارتباط وی با جریانها و انجمنهای تندرو نیز هیچ شکی
وجود ندارد. تقیزاده در بیان خاطرات خود درباره تلاشهایش برای جلوگیری از
اقدامات افراطی انجمنها و ایجاد تعادل در مناسبات سیاسی سخن گفته و همچنین در
انتقاد از کارنامه خود و یارانش میگوید: «مشروطیت ابتدایی و مجلس ملی [مجلس اول]
هم نقائص و معایبی داشت و گاهی حتی معایب فاحشی داشت» تقیزاده همچنین در مورد
برخی رفتارها در قبال محمدعلی شاه صراحتاً از لفظ «بیعدالتی» استفاده میکند و
معتقد است اگر مجموعهای از حوادث، اعتماد میان شاه و مجلس را بر هم نمیزد محمدعلیشاه
به چنان سرنوشتی دچار نمیشد.
در دورۀ دوم مجلس شورای ملی، ایران برای نخستینبار ساختار
حزبی را تجربه کرد و بیشتر نمایندگان از میان دو طیف «دموکرات» و «اعتدالیون»
انتخاب شدند. حزب دموکرات یک جریان مترقی و البته تندرو بود و سیدحسن تقیزاده در
جوانی با نبوغی که از خود نشان داد به یکی از برجستهترین و تاثیرگذارترین چهرههای
دموکرات تبدیل شد. با وجود نزدیکی تقیزاده به جریانات تندرو، وی در این سالها نیز
رویکرد نسبتا معتدلی اتخاذ کرد و جهت آرام کردن فضا تلاش نمود و علیرغم برخی
اتهامات و شایعات مبنی بر دست داشتن وی در اعدام شیخ فضلالله نوری، از این اقدام
نیر انتقاد کرد. در سالهای مجلس دوم اختلافات میان دو طیف مجلس بالا
گرفت و کار به ترور تعدادی از اعضای دو جناح کشیده شد. پس از ترور سیدعبدالله
بهبهانی (از رهبران اعتدالیون) سیدحسن تقیزاده متهم اصلی این ترور شناخته شد و
مجبور به ترک کشور گردید.
تقیزاده ابتدا به اروپا و سپس به آمریکا سفر کرد و پس از آغاز جنگ
جهانی اول راهی آلمان شد. تقیزاده در سالهای سکونت در غرب به مطالعات ایرانشناسی
پرداخت و پس از سفر به آلمان با گردآوری ملیگرایان و نخبگان سیاسی و علمی ایران
از نقاط مختلف جهان «کمیته ملیون ایرانی» را در شهر برلین پایه گذاری کرد و
روزنامه «کاوه» را تاسیس نمود. فعالیت تقیزاده در آلمان چه از جنبههای علمی و چه
از نظر سیاسی با تاثیرات عمیقی بر جامعۀ ایرانی همراه شد. از منظر علمی روزنامۀ کاوه
به مهمترین نشریه در زمینۀ پژوهش در باب تاریخ و فرهنگ و هویت ایرانی تبدیل گردید
و مجموعه نفیسی از آثار برجستهترین شرقشناسان ایرانی و غربی در آن گردآوری شد.
از منظر سیاسی نیز فعالیتهای تقیزاده و یارانش که به نوعی از موفقیت انقلاب
مشروطه قطع امید کرده بودند ایدههای جدیدی نزد نخبگان سیاسی ایران مطرح کرد و
سرنوشت سیاسی ایران را نیز برای همیشه تغییر داد.
تقیزاده در ایام دوری از وطن نیز به صورت غیابی به نمایندگی مجلس
انتخاب شد. اما پس از بازگشت به ایران در سال 1301 خورشیدی بود که شرایط برای از
سرگرفتن فعالیتهای سیاسی او آغاز گردید و بار دیگر به عنوان نماینده در مجلس پنجم
به تلاشهای خود ادامه داد. تقیزاده در مجلس پنجم با وجود روابط حسنه با رضا خان
و نیز با وجود سابقۀ طولانیِ مبارزه با استبداد قاجار در کنار معدودی از دیگر
نمایندگان صراحتاً با خلع قاجار که میتوانست بدعتی نامبارک در ساختار سیاسی ایران
باشد، مخالفت کرد. این مسئله استقلال عمل سیدحسن تقیزاده در تصمیم گیریهای
سیاسیاش را نشان میدهد.
با وجود مخالفت با خلع قاجار، تقیزاده پس از مدت کوتاهی انزوا بار
دیگر به عرصۀ سیاسی ایران باز گشت و در سال 1307خورشیدی به عنوان والی خراسان منصوب
شد. در سال 1308 به سفارت ایران در لندن تعین گشت و در سال 1309 به وزارت مالیه
منصوب گردید. در همین سالها قرارداد نفت ایران و انگلیس به دنبال مذاکراتی که طی
آن تقیزاده سرپرست هیئت مذاکره کننده ایرانی بود تمدید شد. تقیزاده سالها بعد
اعلام کرد که این قرارداد علیرغم میل باطنی او و با دستور رضاشاه منعقد گردیده و
او در جریان این مذاکرات «آلت فعل» بوده است. تقیزاده به عنوان سفیر ایران در
فرانسه نیز انتخاب شد. همزمان با سفارت تقیزاده در فرانسه نشریات این کشور رشته
انتقادهایی در قبال رضا شاه مطرح کردند، با وجود نارضایتی دربار و درخواست از تقیزاده
جهت تلاش برای جلوگیری از انتشار مقالات اینچنینی، تقیزاده انتشار مطالب انتقادی
را امری عادی و روندی دموکراتیک در این کشور دانست که این مسئله موجب خشم بیشتر
رضا شاه و عزل تقیزاده از سفارت ایران در فرانسه شد.
تقیزاده پس از این حوادث به ایران باز نگشت. او در اروپا اقامت نمود
و در این سالها پژوهشهای ایرانشناسی خود را از سر گرفت. تقیزاده در سال 1310 در
آلمان با دختری آلمانی ازدواج کرد و نام او را عطیه گذاشت. این ازدواج تا پایان
عمر دوام داشت اما فرزندی از آن حاصل نشد.
اشغال ایران در شهریور 1320 و سقوط رضا شاه زمینه ساز بازگشت دوبارۀ تقیزاده
به عرصۀ سیاسی ایران بود. تقیزاده به سمت وزیر مختار ایران در لندن منصوب شد. سپس
در مجلس پانزدهم شورای ملی بار دیگر به نمایندگی انتخاب گردید. در این سالها سیدحسن
تقیزاده با بیش از 60 سال سن و بیش از سه
دهه فعالیت سیاسی و با کوله باری از تجربه، نقش تاثیرگذاری در بهبود اوضاع آشفتۀ
ایران پس از اشغال کشور داشت و به ویژه در راستای حفظ حکومت مرکزی و جلوگیری از
ملوک الطوایفی شدن تلاش کرد. بخشی از ارزندهترین اقدامات تقیزاده در آن سالها،
رویکرد وی در قبال اشغال آذربایجان به دست قوای شوروی و تشکیل فرقه دموکرات بود.
در این مدت تقیزاده به دلیل محبوبیت و نفوذی که در زادگاه خود داشت از طریق عناصر
محلی در داخل آذربایجان به مقابله با فرقه پرداخت و نیز در سیاست داخلی ایران و در
عرصههای جهانی فعالانه جهت حفظ تمامیت ارضی ایران و پاکسازی آذربایجان از لوث
وجود عناصر شوروی تلاش نمود. پس از پایان قائلۀ فرقه نیز سیدحسن تقیزاده پیشگام
در تصویب قانون عفو عمومی بود و به این ترتیب منجر به بخشودگی بسیاری از افراد فریب
خورده و اعضای فرقه دموکرات گردید.
مدتها بعد و در سال 1327 تقیزاده در یک سخنرانی معروف به
مخالفت خود با تمدید قرارداد نفت با انگلستان و اینکه این قرارداد به دستور رضا
شاه منعقد گردید اشاره نمود و مشروعیت این قرار داد را سلب کرد و به این ترتیب
مقدمات حرکت عمومی جهت ملی شدن صنعت نفت فراهم گردید.
تقیزاده از سال 1328 همزمان با تاسیس نخستین دورۀ مجلس سنا
به نمایندگی مجلس سنا و ریاست آن انتخاب شد. در تلاطمهای سالهای وزارت مصدق (اردیبهشت
1330 تا مرداد 1332) با وجود نگاه منفی که مصدق به تقیزاده داشت، اما وی هرگز با عناصر
و عُمال بیگانگان بر علیه مصدق همکاری نکرد. حتی پس از سقوط مصدق، سیدحسن تقیزاده
با درخواست دادستان نظامی جهت تکفیر مصدق به تندی مخالفت نمود. در سالهای ریاست تقیزاده
در مجلس سنا، نقش وی در تعدیل و آرام کردن فضای سیاسی ایران قابل توجه است. تقیزاده
در سال 1346 به علت کهولت سن از همۀ فعالیتهای سیاسی باز ماند. وی حتی در واپسین
سالهای حیات به فرمان محمدرضا شاه پهلوی به ریاست کنگرۀ ایرانشناسان در آمد.
سیدحسن تقیزاده سرانجام در 8 بهمن 1348 در حالی که بیش از
نود سال از زندگی طوفانیاش سپری میشد به دلیل کهولت سن در تهران درگذشت و در
گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
تقیزاده رجلی پاکدست بود و با وجود 60 سال خدمت در عالیترین
مقامات و مناصب، اندوخته مالی نداشت، چنانکه در وصیتنامهاش مینویسد: «جنازه من
را بهطور امانت دفن کنید تا همسرم بتواند بعدها آن را به نجف اشرف برده در کنار
پدر و برادرم دفن کند. تقاضا دارم از آنجا که با وجود 50 سال بیشتر خدمات ملی و
مملکتی که اوقاتم مستغرق آن بود، اندوخته مالی برای معیشت مرفه عیال خود بعد از
مرگ باز نگذاشتهام در صورت امکان سعی فرمایند مددی مالی مستمر از خزانه مملکت شاید
بهعنوان مستمری برای عیال من که عمری با وطنپرستی ایرانی از من و مصایی من پشتیبانی
کرده و جز من کسی را ندارد برقرار کنند».
شخصیت تاریخی سیدحسن تقیزاده را نمیتوان با در نظر گرفتن
یک مقطع خاص زمانی از زندگی وی مورد بررسی کامل قرار داد. هر چند در بیش از شصت
سال فعالیتهای علمی، فرهنگی و سیاسی او تلاش برای مترقی کردن جامعۀ سنتی ایران به
چشم میخورد اما در مجموع و برخلاف نظر دشمنان او، نمیتوان سیدحسن تقیزاده را یک
شخصیت غرب زده یا با نگاهی بدبینانه دینستیز نامید. تقیزاده در خانوادهای مذهبی
به دنیا آمد، پدرش از علمای تبریز بود و خودش نیز جامۀ روحانیت بر تن داشت. شناختش
از دین و مقبولیت بیانش در میان قشر مذهبی چنان بود که بعد از سقوط مصدق دادستان
نظامی جهت تکفیر مصدق به تقیزاده رجوع میکند اما با پاسخ قاطعانه و منفی تقیزاده
مواجه میشود. در تمام مقاطع زندگی، از دوران نمایندگی تا پایان عمر در سخنرانیها
و خطابههایش علاقه و عشق او به دین اسلام آشکارا به چشم میخورد. در مجموع تقیزاده
نه تنها ضدیتی با دین نداشت بلکه نشانههای آشکاری از تدین و دین مداری وی موجود
است و آن برداشتی که از فعالیتهای سالهای جوانی او میشود بیشتر بخاطر احساسات
جوانی و اشتیاق ترقی خواهی وی بوده است که خود نیز در کهنسالی با نگاهی انتقادی به
عملکرد آن سالهای خود نگریسته است.
از نظر سیاسی نیز با وجود همکاری نزدیکی که تقیزاده با
محافل تندرو و افراطی داشت، اما هرگز نشانههای دقیقی در ارتباط با صحت شایعات و
اتهامات وارده بر او در دست نیست و خود همواره همۀ این شایعات را تکذیب نمود و در
بیان خاطرات خود از نقش معتدل و میانجیاش جهت آرام کردن طرفین یاد کرده است، این
در حالی است که شجاعانه از برخی اقدامات نادرست خود و یارانش در دورههای مختلف انتقاد
کرده است.
از منظر فکری، تقیزاده میهنپرست و ناسیونالیست بود اما میهنپرستی
وی هرگز به افراط کشیده نشد، خود وی درباره ملیگراییاش مینویسد: «من شخصا به ایرانیت
سربلند و شرافتمند هستم و از اینکه نَسبم به عرب [پیامبر] میرسد افتخار دارم و
اگر مرا عرب بخوانند دلگیر نمیشوم. از اینکه زبانم ترکی بوده و از ولایت ترکیزبانم
نیز کمال خرسندی و عزت نفس دارم و اگر مرا ترک بگویند (نه به قصد طعن و بیبهرهبودن
از ایرانیت) آن را بر خود توهینی نمیپندارم... لکن البته هیچ چیزی پیش من عزیزتر
از ایران نیست و من خود را ششدانگ و صددرصد ایرانی میدانم، به همان اندازه که
کاوه و فریدون یا کورش و داریوش ایرانی بودند، و راضی نیستم یک در هزار هم از ایرانیت
خود را با چیز دیگری ولو شریف باشد مبادله کنم و وِردِ زبان من آن است که «چو ایران
مباشد تن من مباد». در مورد تهمت غربگراییاش نیز باید گفت که از جمله منتسب به
تقیزاده درباره از فرق سر تا نوک پا غربی شویم نیز تفسیر بدی شده است، خود تقیزاده
بعدها اظهار میدارد: «البته ما میخواستیم فرنگیمآب بشویم ولی هیچوقت نمیخواستیم
فرنگی بشویم» و تصریح میدارد: «و اگر چنانکه اشاره فرمودهاید، من مردم را در بیستوهفت
سال قبل به اخذ «تمدن فرنگی» از ظاهر و باطن و جسمانی و روحانی تشویق کردهام هیچوقت
قصدِ اینگونه تقلید مجنونانه و سفیهانه تجملی نبوده. بلکه قصد از تمدن ظاهری فرنگ
پاکیزگی لباس و مسکن و امور صحّی و تمیزی معابر و آب توی لوله، و آداب پسندیده
ظاهری و ترکِ فحشِ قبیح در معابر... و تقلید به آمدنِ سَرِ وقت و اجتناب از پرحرفی
بیمعنی و بیقیمتی وقت... بوده. و مراد از تمدّن روحانی میل به علوم و مطالعه و
بنای دارالعلومها و طبعِ کتاب و اصلاحِ حالِ زنان و احتراز از تعدّد زوجات و
طلاقِ بیجهت... و پاکی زبان و قلم و احترام و درستکاری و دفع فساد و رشوه و
مَداخلِ و باز هزاران... امور معنوی و حقوقی و اخلاقی و آدابی دیگر بوده که تعداد
آنها هم ده صفحه دیگر میشود». تقیزاده
در ادامه مثالی میآورد: «من بدون یک ثانیه تردید ترجیح میدهم که وکلای مجلس قبای
قدَکَ و لباس گشادِ هفتاد سال قبل را بپوشند و ریش داشته باشند ولی اگر جلسه ساعت
سهونیم اعلام میشود ساعت پنج نیایند، و ششونیم رئیس به طالار جلسه نرود که نیمساعت
دیگر برای حصول اکثریت منتظر شود، و بیست دقیقه پس از حصول اکثریت باز جمعی برای سیگار
و چایی و صحبت بیرون بروند و باز جلسه از اکثریت بیفتد. [اینها را ترجیح میدهم]
به اینکه همه ریش و سبیل را بتراشند و یقه آهاری تازه زده، شیک و شنگول بر کل آداب
اجتماعی پسندیده فرنگی پشت پا بزنند... بدبختانه ما نه تمدّن ظاهری فرنگستان را
گرفتیم نه تمدن معنوی آن را. از تمدّن ظاهری جز
قمار و لباسِ میمونصفت و خودآرایی با وسائل وارده از خارجه، و از تمدّن
باطنی آنها نیز هیچ چیز نیاموختیم جز آنکه اِنکارِ ادیان را بدون ایمان به یک اصل
و یک عقیده معنوی دیگر، فرنگیمآبان ما آموختند. در این باب سخن آنقدر زیاد است که
در پنجاه صفحه هم نگنجد».
نظرات
ارسال یک نظر