وسوسه‌های ارضی، گزارشی از جنایات عثمانی در آذربایجان




حجت یحیی پور - 20 اسفند 1398

برای حاکمان ترکیه «هدف» کاملاً مشخص است و استفاده از هر ابزاری برای تحقق این اهداف مجاز می‌باشد. حاکمان ترکیه خود را میراث‌داران امپراتوری عثمانی می‌پندارند و رویای احیای این امپراتوری منقرض شده را در سر می‌پرورند. اگر تاکنون تلاش‌های توسعه‌طلبانۀ ترکیه بیشتر در حوزه‌های سیاسی و فرهنگی متمرکز بود، امروزه این ماجراجویی‌ها شکل جدی‌تری به خود گرفته و به رویارویی نظامی ترکیه با همسایگان خود تبدیل شده است. عملیات‌های نظامی اخیر در سوریه و لشکرکشی به لیبی در همین راستا صورت پذیرفت، این نشان می‌دهد که حاکمان ترکیه روحیه تجاوزکارانه‌شان را بخوبی از اسلاف خود به ارث برده‌اند و جانشین خلف حاکمان جبار عثمانی هستند. عملیات نظامی ترکیه در خاک سوریه و شباهت خارق‌العاده این رفتار با عملکرد حاکمان عثمانی در قرون گذشته انگیزه‌ای شد تا در این نوشتار به بررسی جنبه‌هایی از این شباهت‌ها بپردازیم.
دودمان عثمانی در فقدان حکومت‌های مقتدر در آناتولی و ایران و بیزانس شکل گرفت و با غلبه بر پادشاهان محلی آناتولی به قدرت نوظهوری در منطقه تبدیل شد. کشورگشایی عثمانیان در غرب، به فتح استانبول (857هـ) و در نهایت شبه جزیره بالکان انجامید. فتوحات عثمانی در جنوب مساحت بیشتری را در بر گرفت. عثمانیان مکه و مدینه را فتح کردند (922هـ) و با عبور از شبه جزیره عربستان به شمال آفریقا دست یافتند. در شمال جای چندانی برای پیشروی و کشورگشایی وجود نداشت چرا که آن سوی دریای سیاه کشور قدرتمند روسیه مانعی برای جاه‌طلبی عثمانیان بود. در شرق اما اوضاع فرق داشت. همزمان با دوران حکومت عثمانی خاندان‌های زیادی بر ایران حکومت کردند. طی این پنج قرن در مقاطعی ایران از قدرتمندترین کشورهای جهان بود و در مقاطعی دیگر از آشوب و بحران‌های داخلی رنج می‌برد. روحیه توسعه‌طلبانه عثمانیان در کنار ادعاهای مذهبی سبب می‌شد تا همواره سلاطین عثمانی با چشم طمع به ایران نگاه کنند و از هر فرصتی برای لشکرکشی به ایران بهره جویند.
صرف‌نظر از رویارویی‌های عثمانیان و ایرانیان در قرن نهم هجری، نخستین جنگ میان دو کشور موسوم به جنگ چالدران در سال 920 قمری (1514م) با لشکرکشی عثمانیان به ایران به وقوع پیوست. آخرین لشکرکشی‌های رسمی عثمانی به ایران نیز در سال‌ 1286 خورشیدی (1907م) و یک دهه بعد از آن در کوران جنگ جهانی اول با حمله به ارومیه اتفاق افتاد. هرچند این‌ها آخرین موارد از لشکرکشی‌های رسمی عثمانی به ایران بودند اما دخالت‌های نظامی این همسایه شرور حتی تا سال 1309 خورشیدی (1922م) در جریان همکاری آنها با «اسماعیل آقا سمیتقو» ادامه یافت. به این ترتیب به مدت بیش از چهارصد سال مناطق غربی ایران در معرض لشکرکشی‌های گاه و بی‌گاه عثمانیان قرار گرفت و در این میان سرزمین آذربایجان به دلایل جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و مذهبی به کانون تجاوزات عثمانی بدل گشت.

* بهانه‌جویی عثمانیان برای آغاز لشکرکشی
طی حدود چهار قرن حاکمان عثمانی ده‌ها بار به ایران حمله‌ور شدند و کشتار و ویرانی وسیعی در نقاط مورد مناقشه به بار آوردند. پروفسور «اوزون چارشی‌لی» (1888‌–‌1977میلادی) تاریخ‌دان برجسته اهل ترکیه در کتاب «تاریخ عثمانی» که از معتبرترین پژوهش‌های معاصر در حوزه تاریخ عثمانی است، توضیحات مفصلی درباره حملات متعدد عثمانی به ایران ارائه داده و بهانۀ این حملات را «دلایل واهی و بیهودۀ» حاکمان عثمانی دانسته است.
روزگاری بود که ایران از حاکم سست‌عنصری به نام «شاه سلطان حسین» رنج می‌برد. در سایه بی‌تدبیری‌های او امپراتوری عظیم صفوی رو به ضعف نهاد و رشته امور از هم گسیخت. ایران سیاه‌ترین روزهای خود را سپری می‌کرد و در این شرایط همسایه غربی نیز حال و روز خوبی نداشت. عثمانیان با چهار کشور اروپایی در جنگ بودند و توان تسلط بر سرزمین‌های خود را نداشتند. در این هنگام عشایر بصره بر علیه حاکمیت عثمانی شوریدند و این شهر را به تصرف خود در آوردند. در شرایطی که عثمانی امکان سرکوب شورش را نداشت این شاه سلطان حسین بود که فرمان سرکوب شورشیان بصره را صادر کرد و پس از آزادسازی بصره کلید شهر را توسط فرستاده‌ای به نام «رستم خان» برای سلطان وقت عثمانی ارسال کرد. تنها چند سال بعد محمود افغان به ایران یورش آورد، اصفهان سقوط کرد، بسیاری کشته شدند و ایران در آستانه فروپاشی کامل قرار گرفت. به نوشته اوزون چارشی‌لی در چنین شرایطی عثمانی‌ها به نیت «زبون کشی» پیمان صلح را شکستند و بار دیگر به ایران هجوم آوردند.[1]
«زبون‌کشی» و «دلایل واهی و بیهوده برای لشکرکشی» اصطلاحاتی هستند که اوزون چارشی‌لی در مورد سیاست‌ آن روز‌های عثمانی به کار برده است، اصطلاحاتی که می‌توان آنها را در مورد سیاست حاکمان فعلی ترکیه نیز به کار بست. در کنار این‌ها سودای توسعه‌طلبی «رجب طیب اردوغان» که شهرهای سوریه را «وطن» می‌نامد و آشکارا می‌گوید که «ترکیه در مرزهای فعلی نمی‌گنجد» همگی از عواملی هستند که سبب شده‌اند تا دولت ترکیه بر خلاف قواعد نظام بین‌الملل جسارت تهاجم نظامی به سوریه را پیدا کند.
عثمانیان جهت مشروعیت بخشیدن به تهاجمات خود به آذربایجان و دیگر نقاط ایران به فریب استفتا روی می‌آوردند و با صدور فتواهای مذهبی سربازانشان را به ویران کردن شهرها و کشتار مردم و تجاوز به جان و مال و ناموس آذربایجان ترغیب می‌کردند. سلاطین عثمانی پس از فتح مکه و مدینه خود را در جایگاه خلیفه مسلمین می‌دیدند. به این ترتیب توسعه‌طلبی عثمانیان توجیه مذهبی پیدا کرد و لشکرکشی‌های آنان به سرزمین‌های همجوار مشروعیت دینی به خود گرفت. در قرن دهم و با رسمیت یافتن تشیع در جغرافیای وسیع ایران، اختلافات عقیدتی بهانه لازم را برای تهاجم همه جانبه به ایران در اختیار عثمانیان قرار داد. جهاد بر علیه شیعیان و گسترش سلطنت سنی همواره از مهمترین دلایل هجوم عثمانیان به ایران بود. نمونه‌هایی از فتواهای مذهبی شیخ‌الاسلام‌های عثمانی به منظور مشروعیت بخشیدن به لشکرکشی بر علیه ایران در سال‌های 985 و 1135 هجری قمری موجود است. این عملکرد مذهبی سلاطین عثمانی را می‌توان با رویکرد حاکمان کنونی ترکیه در حمایت از گروه‌های تروریستی و افراطی در برابر حکومت علوی سوریه مقایسه کرد. به این ترتیب در بهانه جویی برای لشکرکشی و کشورگشایی می‌توان شباهت‌های زیادی میان حاکمان ترکیه با سلاطین عثمانی یافت. از «زبون‌کشی» و «دلایل واهی و بیهوده» تا «ادعاهای مذهبی» همگی از نکاتی هستند که در رفتار سلاطین عثمانی و حاکمان فعلی ترکیه دیده می‌شوند.


* جنایات ترکان عثمانی در آذربایجان
«سلطان سلیم» پیش از آغاز جنگ چالدران، جهت آسودگی از جانب شیعیان آناتولی در جنایتی هولناک چهل هزار نفر از آنان را به قتل رساند و سپس به سمت ایران حرکت نمود. سلطان عثمانی در 920 هجری در دشت چالدران بر سپاه «شاه اسماعیل صفوی» غلبه کرد و چندی بعد فاتحانه وارد تبریز شد. قابل تصور است سلطانی که صرفا به دلیل اختلافات مذهبی آن اقدام غیرانسانی را با اتباع خود انجام داد، در تبریز چنان کشتار و ویرانی به بار آورد که تا چندین دهه پس از آن اروپایی‌هایی که از تبریز بازدید داشتند به ویرانی‌های این شهر اشاره کرده‌اند.
فرزندش، «سلطان سلیمان» در طول 46 سال حکمرانی خود (1520میلادی1566میلادی) به مدت 22 سال مشغول تجاوز به آذربایجان بود و سه بار شخصا در راس سپاهیان خود به ایران لشکرکشی نمود. «نورالدین ضعیفی» شاعر و «ابراهیم پچوی» تاریخنگار و ده‌ها سال پس از آنها «اولیا چلبی» جهانگرد معروف، همگی از اهالی عثمانی، در آثار خود به ویرانی شهرهای آذربایجان به دست لشکر سلطان سلیمان اشاره کرده‌اند. برای نمونه اولیا چلبی در سفرنامه خود آورده است: «با فرمان سلیمان خان ... حسین خان، این شهرِ سهند را چنان کوبید و مورد نهب و غارت قرار داد که سنگی بر روی سنگ باقی نگذاشت!»[2]
«سلطان مراد سوم» در طول حدود 21 سال سلطنت (1574 تا 1595میلادی) به مدت 11 سال مشغول حمله به ایران بود. در این مدت آذربایجان به اشغال عثمانیان در آمد و ترکان جنایات فجیعی در آذربایجان مرتکب شدند. تنها در شهر تبریز هزاران نفر از اهالی قتل‌عام شدند، شهر غارت و ویران گردید، اموال مردم به یغما رفت، بسیاری از زنان و کودکان تبریزی به اسارت گرفته شدند و مورد تجاوز قرار گرفتند.[3] جنایات عثمانیان در تبریز چنان گسترده بود که مورخان عثمانی، ایرانی و حتی اروپایی تا ده‌ها سال پس از این جنایات به ابعاد مختلف آن اشاره داشتند.
«ابراهیم رحیمی‌زاده چاوش» معروف به «حریمی» تاریخ نگار اهل عثمانی، در رساله‌ای به نام «فتح تبریز» در مورد قتل‌عام مردم تبریز به دست ترکان عثمانی در سال 993 هجری می‌نویسد: «[عساکر عثمانی] اموال و اسباب و دارایی اهالی شهر را چنان مورد غارت و چپاول قرار دادند که صد مرتبه بدتر از عملی بود که تیمور در حمله به سیواس مرتکب شده بود ... [عساکر عثمانی] زن و مرد بی‌شماری که در شهر و در اردویشان بود را قتل‌عام کرده و مال و منال شان را به غارت و یغما بردند»[4]
ابراهیم پچوی، تاریخ نگار پرآوازه اهل عثمانی، در مورد کشتار مردم تبریز و تجاوز به زنان تبریزی در سال 999 هجری می‌نویسد: «قتل‌عام از نوادر و غرایب روزگار بود، در دولت علیه عثمانی نه همچون چیزی از سلاطین گذشته در تاریخ ثبت شده و نه از زبان کسی مسموع افتاده است... این همه اهانت به زنان با ناموس و عائله مردم و رخصت زنا برای کسانی که ذره‌ای ایمان در دلشان هست قابل قبول نبوده و جایز نمی‌باشد...»[5]
حملات ترکان عثمانی به آذربایجان و رفتار غیر انسانی آنان در این سرزمین در دوره‌های مختلف نیز ادامه داشت. شهرها ویران و خانه‌ها غارت شدند. اهالی به فجیع‌ترین شکل ممکن مورد کشتار قرار گرفتند. افراد زیادی به اسارت برده شدند و زنان و کودکان آذربایجانی مورد تجاوز قرار گرفتند. جنایات عساکر عثمانی چنان فجیع بود که در اوایل سال 1138 هجری در اوج جنگ‌های آذربایجان، دربار عثمانی فرمانی خطاب به نیروهای خود صادر کرد و به آنان دستور داد: «از این پس در شهرهای تسخیری فقط مردان مخالف و مبارز را قتل و قمع نموده و از به اسارت در آوردن اطفال و نسوان اهل ایران خودداری نمایند.»[6] به گواه تاریخ سربازان عثمانی که سرشار از انگیزه‌های مادی و معنوی بودند را نمی‌شد با نصایح اینچنینی که «از این ‌پس فقط مردان را بکشید و با زنان و کودکان کاری نداشته باشید» به راه آورد و مانع از رفتار غیر انسانی آنان در آذربایجان شد.
توسعه‌طلبی حاکمان عثمانی پایانی نداشت. آغاز قرن نوزدهم میلادی با جنگ‌های ایران و روس همراه بود. این جنگ‌ها به شکست سنگین ایران انجامید و کشورمان ضربات سنگینی از جانب روس‌ها متحمل گردید. بخش مهمی از سرزمین‌های تاریخی ایران در قفقاز به اشغال قوای روس در آمد و توان نظامی و اقتصادی ایران به شدت تحلیل رفت. در کشاکش جنگ‌های ایران و روس بار دیگر قوای عثمانی در اقدامی که تداعی کننده «زبون‌کشی» بود، «با دلایل واهی و بیهوده» به سرحدات ایران تجاوز نمودند که البته در این دوره از جنگ‌ها سپاهیان ایران به فرماندهی «عباس میرزا» شکست‌های سنگینی بر لشکر عثمانی وارد آوردند و درس تاریخی به همسایه شرور غربی دادند بطوریکه بخش‌های مهمی از سرزمین‌های شرقی عثمانی بار دیگر توسط سرداران ایرانی فتح گردید. عهدنامه صلح ارزروم (1823م) به این جنگ‌ها خاتمه داد اما پس از انعقاد عهدنامه نیز عثمانیان بارها به سرحدات ایران دست‌درازی نمودند.

* هم‌دستی اشرار و عثمانی
تاریخ ثابت کرده است، هرگاه که یکی از همسایگان عثمانی با مشکلات داخلی مواجه می‌شود و حاکمیت ملی در آن رو به ضعف می‌نهد، سلاطین طماع و ستمگر عثمانی بر آن سرزمین چنگ می‌اندازند. رفتاری که در ادوار مختلف تاریخی در قبال ایران صورت پذیرفت و امروز نیز مدعیان احیای امپراتوری عثمانی همان رفتار را در قبال سوریه در پیش گرفته‌اند. در ادامه یکی از موارد لشکرکشی عساکر عثمانی به ارومیه روایت خواهد شد که در همه جزئیات شباهت زیادی با لشکرکشی ارتش ترکیه به سوریه دارد. خواننده از این میزان تشابه حیرت می‌کند و جمله معروف «تاریخ تکرار خواهد شد» را به یاد می‌آورد.
در اواخر عصر قاجار، هنگامی که اوضاع ایران آشفته گردید و کشور از ورشکستگی اقتصادی، فروپاشی سیاسی و فقدان قوای نظامی کارآمد رنج می‌برد، بار دیگر عثمانیان چشم طمع به ایران دوختند. بین سال‌های 1284 تا 1286 خورشیدی اشرار و گروه‌های یاغی تحت حمایت دولت عثمانی شهرهای ارومیه و سلماس و روستاهای پرشمار اطراف را تاراج کردند، اموال مردم را به غارت بردند و بسیاری افراد بیگناه را به قتل رساندند. این اشرار از حمایت کامل مادی و معنوی عثمانی برخوردار بودند، عثمانیان تجهیزات نظامی و تدارکات این اشرار را تامین می‌کردند، صدها نفر از اتباع عثمانی علاوه بر آموزش نظامی اشرار در کنار آن‌ها به کشتار و غارت مردم می‌پرداختند و حتی شورشیان زخمی جهت درمان به خاک عثمانی منتقل می‌شدند. در قبال حمایت‌های همه جانبه عثمانی، اشرار مالیات این نواحی را به نام دولت عثمانی اخذ می‌کردند و به این ترتیب عملا نواحی غربی ارومیه و سلماس از حاکمیت ایران خارج شده بود. در فقدان حاکمیت کارآمد اراده ملی اهالی ارومیه از اقوام و ادیان مختلف مانع بزرگی بر سر راه عثمانیان و اشرار مورد حمایت ایشان بود. در سال 1286 خورشیدی «اردوی ملی ارومیه» تشکیل شد و به منظور سرکوب شورشیان به حرکت در آمد. در این مرحله بود که لشکر عثمانی در حمایت از شورشیان وارد میدان گردید و فجایع زیادی در ارومیه و نواحی غربی آن مرتکب شد. در آن هنگام «روزنامه فریاد» در ارومیه به طبع می‌رسید و به لطف نویسندگان روزنامه فریاد جزییات حوادث آن روزها در حافظۀ تاریخ ماندگار شد.
در حالیکه اردوی ملی ارومیه به سرکوب اشرار مشغول بود و پیروزی‌های چشمگیری در میدان نبرد حاصل می‌شد و می‌رفت تا طومار گروه‌های یاغی در هم پیچیده شود، لشکر عثمانی در حمایت از اشرار وارد عمل گردید و با توپخانه سنگین خود بسیاری از جوانان ایرانی را به خاک و خون کشید. در ادامه لشکر عثمانی به عملیات خود ادامه داد و با کشتار و جنایات گسترده تا دروازه‌های ارومیه پیشروی نمود. به گفته نویسنده روزنامه فریاد: «عساکر ترک هر روز پیشتر و بشهر نزدیکتر می‌آیند .... حقوق چندین هزار ساله با ناموس ایرانیت پایمال هوسات مشتی رذالت پروران و حشرات بیوجدان خیانت پیشه عومه [نوعی کرم سیاه] عبدالحمید [سلطان وقت عثمانی] شد... صدها جوان کوه‌آسا در خاک هلاک ماندند....».[7]
نظامیان جنایتکار و بی‌اخلاق عثمانی ماه‌ها در نواحی اشغالی مستقر بودند و در این مدت از هیچ گونه وحشی‌گری و بی‌اخلاقی فروگذار نکردند. از جمله اقدامات وحشیانه ترکان عثمانی در ارومیه می‌توان به قتل مجروحان و اسرای جنگی، کشتار غیر نظامیان، بی عصمت کردن زنان و دختران، بی احترامی به اجساد مقتولین و حمله به اماکن مذهبی و مقدس اشاره کرد. جنایات ترکان عثمانی در ارومیه چنان بود که نویسنده روزنامه فریاد بیان می‌دارد که از شرح همه ابعاد آن ناتوان، شرمگین و خجالت‌زده است![8] و شگفتا که امروز نیز تصاویری از رفتار سربازان ترک در سوریه منتشر می‌شود که ما نیز چون راویان یک قرن پیش از شرح همه این جنایات عاجز و شرمگین هستیم!
علاوه بر آنچه در مورد حمایت عثمانیان از اشرار ارومیه در سال 1286خورشیدی ارائه گردید، گروه‌های یاغی دستکم تا سال 1309 خورشیدی از حمایت‌های مادی و معنوی عثمانیان برخوردار بودند. شادروان «محمدامین ریاحی‌خویی» در کتاب «تاریخ خوی» ذیل عنوان «پایان ماجرای سمیتقو» می‌نویسد: «روز 4 مرداد 1301 نیروهای دولت .... حمله را آغاز کردند. شورشیان که توپخانه سنگینی با چند افسر تُرک و گروهی توپچی‌های عثمانی در اختیار داشتند با از جان گذشتگی جنگیدند .... سمیتقو به همراه چند تن از نزدیکان خود با نفایس و طلاهایی که طی سالها به زور شکنجه از مردم ارومی و سلماس غارت کرده بود، به خاک ترکیه گریخت .... سمیتقو یکی دو سال بعد درخواست بخشودگی کرد. به او تامین داده شد که به ایران برگردد و زندگی آرامی در پیش گیرد. اما باز هم دست به آشوب زد، و در 1305 به خارج از کشور [ترکیه] گریخت. آخرین بار، در 27 تیر ماه 1309، به همراه گروهی افراد مسلح خود وارد اشنویه شد، و تقاضای ملاقات با سرلشکر حسن مقدم فرمانده وقت لشکر شمال‌غرب را کرد. او چند روز مهمان سرهنگ صادق خان نوروزی فرمانده پادگان اشنویه بود، و در تاریخ 4 مرداد 1309 به همان صورتی که مارشیمون را کشته بود، کشته شد.»[9]

هنگامی که از عملکرد حاکمان عثمانی طی قرن‌های پیاپی اطلاعاتی داشته باشیم و اخبار روز را دنبال کنیم از اشتراکات رفتاری و تشابهات روحی و روانی حاکمان و سربازان ترکیه با سلاطین و عساکر عثمانی حیرت می‌کنیم. لشکرکشی به کشورهای همسایه به نیت زبون‌کشی و با دلایل واهی و بیهوده و در حقیقت با هدف کشورگشایی، و نیز رفتار غیرانسانی و مذموم در جریان این لشکرکشی‌ها همچون کشتار مجروحان جنگی، شکنجه اسرا، کشتار غیرنظامیان، بی‌عصمت کردن زنان و دختران، بی‌احترامی به اجساد و به ویژه سیاست حمایت از شورشیان جهت گسترش ناامنی در سرزمین‌های همجوار همگی از اشتراکاتی هستند که کمابیش میان حاکمان فعلی ترکیه با سلاطین عثمانی دیده می‌شوند و نمونه‌های زنده آن را می‌توان در سوریه کنونی مشاهده کرد.
هدف از این نوشتار ارائه ترکیبی از اخبار روز با روایت‌های تاریخی بود، ترکیبی که از دل آن شباهت‌های خیره‌کننده‌ای از روحیات و اهداف حاکمان نئوعثمانی ترکیه با اسلاف عثمانی‌شان در قرون گذشته به چشم می‌خورد و چه بسا نتیجه آن نیز برای ترکیه چیزی متفاوت از سرنوشت پیشینیان‌شان نباشد. آیندگان خواهند دید که آیا کشور ترکیه در دستیابی به اهداف خود موفق خواهد بود یا به سرنوشت عثمانی دچار خواهد شد. سرنوشتی که جز شکست و تباهی و انقراض نیست.


منابع:
1- اوزون چارشی‌لی، تاریخ عثمانی، جلد پنج، ترجمه دکتر ایرج نوبخت، تهران، کیهان، 1377، ص‌ص143و144.
2- اولیا چلبی محمد ظلی ابن درویش، اولیا چلبی سیاحتنامه‌سی، دردنجی جلد، طابعی احمد جودت، اقدام مطبعه‌سی، 1314، ص340.
3-  Kutukoglu, Bakir, Osmanli-iran siyasi munasibetleri, Istanbul fetih cemiyeti, Istanbul, 1993, s:158-159.
4- ابراهیم رحیمی‌زاده چاوش (حریمی)، رساله فتح‌نامه تبریز در: ابوبکر بن عبدالله، تاریخ عثمان پاشا، به کوشش دکتر یونس زیرک، ترجمه دکتر نصرالله صالحی، تهران، طهوری، 1392، ص‌ص157تا167.
5- منصوری، فیروز، مطالعاتی درباره تاریخ و زبان و فرهنگ آذربایجان، جلد 1، تهران، هزار، 1390، ص‌ص149-153.
6- منصوری، ص205.
7- روزنامه فریاد (1286خورشیدی)، آرشیو بنیاد ایرانشناسی شعبه آذربایجان غربی، شماره بیست و دوم،ص‌ص2و3.
8-  همان، شماره بیست و یکم، ص1.
9- ریاحی خویی، محمد امین، تاریخ خوی، تهران، توس، 1372، ص‌ص 545 تا 547.


منتشر شده در: روزنامه سازندگی (20اسفند1398)، وبسایت تحلیلی خبری آذری‌ها


نظرات