حجت یحییپور - 1 تیر 1399
* آناتولی شاهراه جهانی
شبه جزیره آناتولی (یا آسیای صغیر) در منتهیالیه
غربی آسیا و در همسایگی اروپا واقع گردیده است. این سرزمین از شمال با دریای سیاه
و از جنوب با دریای مدیترانه احاطه شده است، از غرب به واسطه تنگه بسفر و تنگه
داردانل و دریای مرمره از شبیه جزیره بالکان و قاره اروپا جدا شده و از شرق به
سرزمین تاریخی ارمنستان ختم میگردد. آناتولی در طول تاریخ، مسیر ارتباط میان آسیا
با اروپا بوده است از اینرو میتوان این سرزمین را یکی از شاهراههای مهم جهانی
نامید. این سرزمین در ادوار مختلف توسط اقوام باستانی و بعدها، تا پیش از ورود
ترکان، توسط حاکمان غالبا ایرانی و یونانی اداره میشد. سرگذشت تاریخی، موقعیت
جغرافیای و شرایط اقلیمی، طی قرنها آناتولی را به سکونتگاه اقوام و ملتهای مختلف
تبدیل کرد.
* ورود نخستین ترکان به آناتولی
ترکان سلجوقی پس از پیروزی در جنگ ملازگرد در سال 1071م
به آناتولی وارد شدند و حکومت سلجوقیان روم را پایهگذاری
نمودند. اینان نخستین گروه از ترکان بودند که به سرزمین آناتولی راه یافتند
و موفق شدند تا سالها در کنار دیگر حاکمان محلی بر بخشهایی از آناتولی حکمرانی
کنند. سلجوقیان روم در سال 1243م از مغولان شکست خوردند و تحت تابعیت آنها در
آمدند، به این ترتیب جایگاه حاکم سلجوقی در حد والی مغول تنزل یافت. سلجوقیان روم
تا حوالی سال 1308م همچنان به عنوان گماشتگان مغول در قدرت بودند و از آن پس دیگر
هیچ سلجوقی به حکومت منصوب نشد و قلمرو آنها توسط حکمرانان مغول اداره گردید.
* ظهور عثمانیان
سلجوقیان نخستین گروه از ترکان بودند که به آناتولی
راه یافتند و از آن پس ایلات و عشایر ترک، در چندین مرحله و طی قرون متوالی به این
سرزمین مهاجرت نمودند و در نقاط مختلف آناتولی مستقر شدند. طایفه «قایی» از جمله
همین ترکان اوغوز بودند که ابتدا به خراسان و سپس به مناطق شرقی آناتولی کوچک
کردند. رهبری ترکان قایی بر عهده ارطغرل بود که در سال 1281م، درگذشت و پسرش عثمان
بیگ جانشین او شد. به موجب فرمانی از غیاثالدین مسعود دوم (حاکم سلجوقیان روم)،
حکمرانی چند شهر به عثمان بیگ واگذار شد و به این ترتیب مقام عثمان بیگ برای
نخستین بار از ریاست عشیره به حکمران مرزی ارتقا یافت. پس از عثمان بیگ فرزندش
اورخون در سال 1324م به حکمرانی رسید. اورخون بیگ مانند پیشینیان خود تحت تابعیت
قدرتهای محلی آناتولی بود اما توانست مناطق تحت نفوذ خود را در شرق تا آنکارا و
در غرب تا نزدیکی استانبول گسترش دهد. در این سالها نخستین سکههای عثمانی ضرب شد
و در روندی که تا قرنها ادامه داشت شهرهای تصرف شده ظاهر اسلامی و ترکی به خود گرفتند.
کلیساها به مسجد و صومعهها به مدرسه تبدیل گشت، سیل عظیم عشایر ترک با هدف تغییر
بافت جمعیتی شهرها، به سرزمینهای تازه فتح شده کوچ داده شدند. همزمان نخستین
تشکیلات دیوانی که به شدت متاثر از حکومت سلجوقیان روم و ایلخانان مغول بود به
وجود آمد* و به این ترتیب حکومت عثمانی به آرامی شکل گرفت.
اورخون بیگ در حوالی سال 1361م در گذشت و پسرش مراد
بیگ جانشین او شد. شرایط دوران حکومت سلطان مراد با سابق تفاوت داشت. در این سالها
و به دنبال سقوط ایلخانان، جغرافیای وسیع ایران توسط حکومتهای ملوک الطوایفی کنترل
میشد. در سرزمینهای اسلامی خلافت از میان رفته بود و قدرت فراگیر دیده نمیشد.
در آناتولی حکومتهای محلی متعدد در هرج و مرج به سر میبردند. حکومت بیزانس در
نهایت ضعف و زوال قرار داشت و دیگر حاکمان اروپایی درگیر اختلافات داخلی بودند. در
چنین شرایطی حکومت عشیرهای عثمانیان توسط هیچ یک از حاکمان مسلمان و مسیحی جدی
گرفته نمیشد و این بیتوجهی بهترین فرصت برای افزایش قدرت و تثبیت پایههای حکومت
عثمانی بود.
سلطان مراد در شرق، مناطقی از آناتولی را تصرف کرد
و مناطقی را نیز در ازای پرداخت پول از امیرنشین آلحمید خریداری نمود. در مرزهای
غربی نیز طی یک روند تدریجی و بلند مدت، ورود عثمانیان به اروپا ادامه یافت. سلطان
مراد نخستین سلطان مهم عثمانی بود و در سالهای حکومت او عثمانیان به یک قدرت
مستقل و رسمی تبدیل شدند. سلطان مراد در سال 1389م در جریان نبرد با اروپاییها
کشته شد و پس از او فرزندش سلطان بایزید (معروف به ایلدریم) به قدرت رسید. با به
قدرت رسیدن سلطان بایزید، امیرنشینان آناتولی که حالا متوجه خطر عثمانیان شده
بودند، دشمنی خود با عثمانی را آشکار ساختند. اما در این زمان عثمانیان به قدرت
برتر آناتولی تبدیل شده بودند و توانستند با رهبری سلطان بایزید به سرعت حکومتهای
آناتولی را به تابعیت خود در آورند. سلطان بایزید پس از سامان دادن به اوضاع
آناتولی سپاهیان خود را در مرزهای غربی مستقر کرد و ضمن محاصره استانبول تعدادی از
شهرها و مناطق اطراف را فتح نمود، اما در سال 1401م به علت بالا گرفتن تهدید
تیمور، سلطان بایزید دست از محاصره استانبول برداشت و آماده رویارویی با تیمور شد.
سلطان بایزید در جنگی موسوم به نبرد آنکارا (1402م) از تیمور شکست خورد و به اسارت
درآمد و پس از مدتها در محبس به زندگی خود پایان داد. پس از نبرد آنکارا حکومت
عثمانی در آستانه فروپاشی کامل و محو شدن در تاریخ قرار گرفت اما تیمور پس از
احیای حکومتهای محلی آناتولی، حکمرانی بر فتوحات دودمان عثمانی را به بازماندگان
سلطان بایزید واگذار نمود. با زوال حکومت تیموری بازماندگان بایزید بار دیگر نه
تنها حکومت عثمانی را احیا کردند، بلکه با تصرف امیرنشینان آناتولی و بعدها فتح
استانبول (1453م) و فتح مکه و مدینه (1516م) به یکی از قدرتهای بزرگ خاورمیانه و جهان
تبدیل شدند. حکومت عثمانی تا قرن بیستم با فراز و نشیب فراوان به کار خود ادامه
داد و نهایتا در سال 1922م سرنگون شد.
* عثمانیان و آغاز ترکسازی
از ابتدای تشکیل حکومت عثمانی، تلاش برای تغییر
بافت جمعیتی در سرزمینهای تازه فتح شده، از مهمترین سیاستهای سلاطین عثمانی
بود. عثمانیان از این سیاست چند هدف عمده داشتند:
الف- سرزمینهای تازه فتح شده از جوامعی با زبان،
دین، فرهنگ و تبار متمایز تشکیل شده بود که این تفاوتها حکومت عثمانی بر آنان را
دشوار میساخت، از اینرو عثمانیان سعی داشتند با تغییر بافت جمعیتی، مردمان قابل
اعتماد و مطیع را در آنجا مستقر سازند و به این وسیله پایههای حکومت خود را در
این سرزمینها تثبیت کنند.
ب- یکی از مهمترین اهداف عثمانی برای فتح شهرهای مسیحینشین
ترویج و گسترش اسلام بود و به این منظور کوچاندن همتبارانِ همکیش سریعترین راه
برای نفوذ اسلام به سرزمینهای تازه فتح شده بود.
ج- تراکم جمعیت در سرزمینهایی که در گذشته فتح شده
بودند و خصوصا استقرار طولانی مدت ایلات و عشایر ترک میتوانست به شورش و نافرمانی
بیانجامد، از اینرو حکومت عثمانی با جابهجایی مستمر عشایر ترک و تشویق آنان جهت
مهاجرت به سرزمینهای جدید و کسب مال و ثروت، نه تنها از خطر شورش احتمالی آنان
میکاست، بلکه وفاداری و رضایت آنان را نیز کسب میکرد.
برای حاکمان عثمانی، عشایر ترک بهترین ابزار برای
سیاست تغییر بافت جمعیتی بودند. عشایر ترک به دلیل اشتراکات نژادی و فرهنگی با
عثمانیان از گروههای قابل اعتماد برای مهاجرت به سرزمینهای جدید شناخته میشدند،
اما این انتخاب نه به دلایل قومی و تباری، بلکه بیشتر به دلیل ویژگی زیستی ترکان
بوده است، چرا که ترکان، عشایر کوچرویی بودند که توانایی بالایی در جابهجاییهای
سریع داشتند و به میل حاکمان و به سرعت میتوانستند بصورت خانوادگی به شهرهای
جدیدتر نقل مکان کنند.
گروههای تازه وارد از عشایر ترک بمنظور برقراری
امنیت راهها و کنترل بر مسیر ارتباطی و تدارکاتی قوای عثمانی بصورت هوشمندانه در
امتداد شاهراهها مستقر میشدند. لرد کین راس در کتاب «قرون عثمانی» در ارتباط با
سیاست تغییر بافت جمعتی توسط عثمانیها در آغاز حکومت عثمانی مینویسد: « ....
[سلیمان پاشا، فرزند اورخون بیگ] نخستین گروه از مهاجرنشینان عثمانی را از آسیای
صغیر آورد. گروههای مهاجرنشین مشابهی به شتاب در پی آنان آمدند و در سرزمینهای
بارونهای فراری مسیحی تحت حکومت بیگهای مسلمان خود مستقر شدند. ... ارتش اصلی آنان
مهاجرنشینهای بیشتری از ترکهای آناطولی را در امتداد شاهراههای خطوط راهپیمایی و
در درههای چهار رودخانهای که به دانوب منتهی میشد ایجاد کرد. ... انجمنهای اخوت
دراویش آسایشگاههایی تاسیس کردند که به صورت هسته اصلی دهکدههای جدید ترکی در
آمد.»
استانفورد جی شاو در کتاب «تاریخ امپراتوری عثمانی
و ترکیه جدید» در ارتباط با سیاستهای جمعیتی عثمانیان در آغاز شکل گیری حکومت مینویسد:
«[سلطان مراد] انبوه ترکمنها را به سرزمینهای تازه فتح شده بالکان کوچ داد تا با
اسکان آنان در این سرزمینها سلطه خود را بر ایشان اعمال کند؛»
عشایر ترک بخشی از ماشین نظامی عثمانیان محسوب میشدند،
به اینصورت که اردوی عثمانی به سرعت سرزمینها را به تصرف خود در میآورد و
بلافاصله با اسکان عشایر ترک در این سرزمینها، خود به سوی مناطق جدید حرکت مینمود
و تثبیت حاکمیت را به این عشایر میسپرد. پروفسور اوزون چارشیلی، تاریخ نگار
نامدار اهل ترکیه، در شرح تسلط عثمانیان بر نواحی غربی تراکیه به کوچاندن ترکان به
این منطقه اشاره میکند و مینویسد: «[در سال 1374 میلادی] نیروهای عشیرهای از
آناتولی به سرز و حومه آن که از نظر موقعیت اهمیت بسیار داشت، کوچ داده شدند.»
اوزون چارشیلی در ادامه توضیح میدهد: «همگان تصور میکردند عثمانیها نیز چون
آیدینیان، صاروخانیان و آل قراسی، که مبادرت به حملههای چپاولگرانه به روملی [جنوب
بالکان] میکردند عمل خواهند کرد؛ ولی اشغال تراکیا پوچی این تصورات را ثابت کرد و
نشان داد که قصد ترکها از آمدن به این نقاط منحصرا به خاطر سکونت کردن در این
نواحی است .... پیروزی عثمانیها در نخستین جنگ ژرمن سکونت ترکها را در تراکیا قطعی
کرد. ... [سلطان مراد] در هر گوشهای اقدام به اسکان مهاجران ترک کرد.»
اوزون چارشیلی از سیاست اسکان ترکان در سرزمینهای
تازه فتح شده تحت عنوان «ترکیزه» کردن این مناطق یاد میکند و در عین حال به رحم و
شفقت عثمانیان در قبال مردمان بومی این سرزمینها اشاره دارد و این رفتار انسان
دوستانه عثمانیان را سیاست هوشمندانه آنان بمنظور جلب نظر مردمان بومی این سرزمینها
تفسیر میکند. با این وجود در حین اشاره به صفات نیک ترکان در قیاس با مردم مناطق
تازه فتح شده در بالکان (!) با نقل قول از «برتراند دولا بروکیه» که در نیمه اول
قرن پانزدهم (همزمان با دوران سلطنت سلطان مراد دوم) از بالکان دیدن کرده است،
ناخواسته از اوضاع اسفناک اهالی بومی سرزمینهای تازه فتح شده و زندگی سخت آنان در
مقایسه با مهاجران ترک صحبت میکند که این نقل قول با سیاست تغییر بافت جمعیتی
توسط عثمانیان بیشتر همخوانی دارد. اوزون چارشیلی مینویسد: «دهقانان ترک که در
کمال رفاه زندگی میکنند هرگز چون دهقانان مسیحی برهنه پای نمیگردند، بلکه چکمههای
زردی به پا دارند که تا زانو میرسد...» میتوان اطمینان پیدا کرد که تفاوت سطح زندگی
مهاجران ترک با بومیان مسیحی این مناطق مستقیم یا غیر مستقیم متاثر از سیاستهای
عثمانیان در راستای تغییر بافت اجتماعی و ترکیزه کردن مناطق تازه تصرف شده بوده
است.
در نمونهای دیگر، سلطان مراد در سال 1376 میلادی
مناطقی از آناتولی را به تصرف خود در آورد و با اسکان دادن عشایر ترک در این مناطق
اقدام به تغییر بافت جمعیتی آنجا نمود. اوزون چارشیلی در اینباره مینویسند: «
[سلطان مراد] در هر گوشهای اقدام به اسکان مهاجران ترک کرد. در شهرها و قصبات
موسسات دینی، علمی و اجتماعی بوجود آمد؛ شهرها و قصبات با این موسسات زینت یافتند
و مهر ترک و اسلام بر آنها نهاده شد.»
در جریان کشتار چهل هزار شیعه آناتولی و تبعید
تعداد بیشتری از آنان به نواحی غربی عثمانی توسط سلطان سلیم، پیش از آغاز جنگ
چالدران (1514م)، نیز ردپای سیاست تغییر بافت اجتماعی منطقه به چشم میخورد. هدف
سلطان سلیم از خلق این فاجعه هولناک در گام نخست کسب آسودگی خاطر از شورشهای
احتمالی شیعیان آناتولی و در گام بعدی تغییر بافت جمعیتی آناتولی و از بین بردن
پیوندهای مذهبی مردم آناتولی شرقی با ایران بود. این اقدام در قبال شیعیان آناتولی
که غالبا از عشایر ترکمان بودند اثبات میکند که سیاست جمعیتی عثمانیان بیش از
آنکه جنبههای قومی داشته باشد یک رویکرد سیاسی، امنیتی و مذهبی بوده است.
شهر استانبول یکی از مهمترین اهداف عثمانیان بود و
سلاطین عثمانی سالهای طولانی جهت فتح آن کوشیدند. اوزون چارشیلی در شرح تلاشهای
ناموفق سلطان بایزید برای فتح استانبول مینویسد: «... بایزید تصمیم گرفت مردم شهر
را بر اثر نرسیدن آذوقه وگرسنگی وادار به تسلیم شهر کند. ارتباط شهر با خارج قطع
شد. بایزید دستور داد ساکنان صاحب نفوذ و قدرتمند اطراف استانبول را به سایر نقاط
کوچاندند و ترکها را جای آنان مستقر کردند ....» سلطان بایزید با بروز خطر تیمور تصمیم
به ترک محاصره استانبول گرفت، اما پیش از اتمام محاصره شروط چهارگانهای را به
حاکم استانبول تحمیل کرد. این شروط بدین شرح بودند: «1-افزایش میزان خراج سالانۀ
پرداختی به خزانه دولت عثمانی. 2-ایجاد یک محله ترک نشین در استانبول و
احداث یک مسجد در آن محله. 3-تعیین و استقرار یک قاضی شرع در استانبول به منظور حل
و فصل اختلافات حاصله بین مسلمین و رومیها طبق قوانین شرعی اسلام. 4- تسلیم
سیلیوری و اراضی مسیر آن به عثمانی»
پس از فتح استانبول (1453م) گستردهترین تلاشها
جهت تغییر بافت جمعیتی این شهر آغاز گردید. گروهی از ترکان با تشویق حاکمان عثمانی
و اهدای باغ و خانه و زمین و حتی گروهی به اجبار شهرهای خود را ترک کرده و به
استانبول کوچانده شدند. به اعتقاد اوزون چارشیلی عثمانیان از ترکیزه کردن
استانبول علاوه بر تغییر بافت یونانی این شهر هدف دیگری نیز در سر داشتند و آن
«کاستن از تراکم جمعت شهرهای دورتر و از بین بردن ابزار مخالفت احتمالی در آن
نقاط» بود.
اوزون چارشیلی علاوه بر موارد یاد شده به دفعات از
کوچاندن ترکان به سرزمینهای تازه فتح شده و تلاش برای ترکیزه کردن این نواحی سخن
گفته است و همچنین فصل هشتم از جلد اول کتاب «تاریخ عثمانی» را بطور کامل به سیاست
کوچاندن ترکان به مناطق تازه تصرف شده و تلاش عثمانیان جهت تغییر بافت جمعیتی این
مناطق اختصاص داده است.
تلاش برای تغییر بافت جمعیتی و «ترکسازی» مناطق تازه فتح شده، سیاستی مقطعی و زودگذر از جانب عثمانیان نبود. این سیاست در سرزمینهای اروپایی دستکم تا اوایل قرن شانزدهم میلادی بصورت جدی و هدفمند دنبال میشد. عشایر ترک از مناطق قبلا ترکسازی شده آناتولی و بالکان به شهرهای تازه فتح شده منتقل گردیده و مورد حمایت حاکمان عثمانی قرار میگرفتند و در مقابل مسیحیان بومی از خانه و کاشانه خود رانده میشدند. این سیاست با توجه به مدل پیادهسازی آن توسط عثمانیان به سرعت نتایج مطلوب خود را نشان میداد و تا قرنها به کار گرفته میشد.
* فرجام سیاست ترکسازی
چنانچه اشاره شد سیاست «تغییر بافت جمعیتی» و «ترکسازی»
بیش از آنکه متاثر از گرایشات و تعصبات قومی و نژادی عثمانیان بوده باشد، بیشتر یک
رویکرد سیاسی، امنیتی و مذهبی در راستای تثبیت حاکمیت عثمانی بر سرزمینهای تازه
فتح شده و تلاشی برای مسلمان کردن این سرزمینها بود. عثمانیان در اعمال این سیاست
بسیار موفق عمل کردند و نتایج کاملا مطلوبی به دست آوردند. شهرهای تازه فتح شده
چنان به سرعت ظاهر اسلامی و ترکی به خود گرفتند که دیگر نه دولتهای مسیحی و
اروپایی ادعایی بر آنها داشتند و نه دیگر خطر آشوب و نافرمانی در شهرها وجود
داشت.
عثمانیان در سیاست «ترکسازی» موفق بودند، اما این اقدامات
جنبه قومی نداشت و با نیت پاکسازی نژادی صورت نگرفت. بطوریکه تا پایان حکومت
عثمانی، همچنان درصد قابل توجهی از اهالی آناتولی متشکل از اقوام مختلف به ویژه
یونانیان، ارامنه و کردها بودند. روند اصلی «ترکسازی» در آناتولی در واپسین سالهای
حکومت عثمانی و همزمان با ظهور جریان نوپای ترکگرا آغاز گردید. این جریان در مسیر
ایجاد هویت جدید ترکی و تشکیل کشوری جدید موسوم به ترکیه، وجود درصد چشم گیری از
اقوام بومی آناتولی را بر نمیتافت، از اینرو بار دیگر، اینبار به نیت ترکسازی
کامل آناتولی، سلسله پاکسازیهای قومی و نژادی آغاز گردید که در جریان آن سیاهترین
سطور تاریخ بشر رقم خورد.
پینوشت:
* تشکیلات دیوانی سلجوقیان روم و ایلخانان مغول برگرفته از
نظام دیوان سالاری ایرانی بود، به این ترتیب نظام دیوان سالاری عثمانیان نیز کاملا
به سبک ایرانی بنیان نهاده شد بطوریکه حتی زبان رسمی و دیوانی عثمانی تا مدتها
فارسی بود.
منابع:
1- اسماعیل حقی اوزون چارشیلی، تاریخ عثمانی، جلد اول،
ترجمه دکتر ایرج نوبخت، تهران، کیهان، 1377.
2- اسماعیل حقی اوزون چارشیلی، تاریخ عثمانی، جلد دوم،
ترجمه دکتر ایرج نوبخت، تهران، کیهان، 1379.
3- لرد کین راس، قرون عثمانی، ترجمه پروانه ستاری، تهران،
کهکشان، 1373.
4- استانفورد جی شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید،
ترجمه محمود رمضانزاده، مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1370.
نظرات
ارسال یک نظر