سرودۀ وطنی / بازخوانی شعر میهن‌پرستانه از ادیب ناشناس ارومیه‌ای پس از 113 سال


حجت یحیی‌پور - 26 تیر 1399

 
«فریاد» عنوان نشریه‌ای است که در سال‌های پرتلاطم مشروطه، از اسفند 1285خورشیدی تا آذر 1286، به همت «حبیب‌الله آقازاده» و با سردبیری «محمود غنی‌زاده» و با تلاش جمعی دیگر از فرهیختگان و مشروطه‌خواهان در ارومیه منتشر می‌شد. نشریه «فریاد» در چهار صفحه به زبان فارسی و در 23 شماره منتشر گردید. دفتر این نشریه در «ارومیه، سرای حاجی ابراهیم» واقع بود.

نشریه «فریاد» از مهمترین منابع دست اول در ارتباط با تاریخ ارومیه در ایام مشروطه است. شرح اخبار و وقایع ارومیه، گزارش ناامنی‌ها، مبارزات مشروطه‌خواهان، تلاش‌ها و خدمات تجددخواهان، رویداد‌های سیاسی و اجتماعی، جنایات عثمانیان و عشیار وابسته به آنان در ارومیه و بیان نیازهای ارومیه از جمله موضوعاتی هستند که روزنامه «فریاد» به آن‌ها پرداخته و از اینرو گنجینۀ بسیار مهمی از تاریخ معاصر ارومیه و ایران محسوب می‌گردد.

در این یادداشت به بازخوانی یکی از اشعار منتشر شده در روزنامه فریاد خواهیم پرداخت. این قصیده با عنوان «سرود وطنی» و به قلم یکی از ادیبان ارومیه‌ای در شرایطی سروده شده است که فشار حاکمان مستبد بر مشروطه‌خواهان افزایش یافته و تاخیر در تصویب قانون اساسی به تشویش و نگرانی آزادیخواهان دامن زده است. شاعر در اثر خود ابتدا به بیان اهمیت و قداست «وطن» و لزوم جانفشانی در راه سعادت «ایران» می‌پردازد. از ستم‌های بی‌پایان که استبداد بر وطن وارد آورده گلایه می‌کند و آثار ویرانگر این ستم‌ها را توصیف می‌نماید. به مخاطرات پیش رو در صورت تداوم استبداد اشاره می‌کند و بر تلاش و جانفشانی جهت آزادی و آبادی و سعادت ایران تاکید دارد و در پایان خواننده را به داشتن امید به آینده دعوت می‌کند. شاعر «روزنامه فریاد» را به قاصدی تشبیه می‌کند که از یوسف گمگشته به کنعان خبر می‌برد. از این تشبیه می‌توان به دیدگاه شاعر درباره اهمیت وجود نشریۀ آزاد برای دستیابی به آزادی و سعادت ملی پی برد.

شعر مذکور به این شرح است:

«سرود وطنی»
هر آن که به دل نیست مهری از وطنش
ز نور ایمان نبود چراغ انجمنش 

رسول گفتا حب الوطن من الایمان
هزار جان گرامی فدای هر سخنش

مرا به نام وطن در زمانه معشوقی است
که مبلغی دل خلق است زیر هر شکنش 

ز هرکه نام وطن بشنوم همی خواهم
که داد خود بستانم  به بوسه از دهنش 

ز آب و خاک وطن چون خمیر مایۀ ماست
چرا نه دوست بدارم چو جان خویشتنش 

وطن کجاست؟ همین مرز و بوم ایران است
که بر کند دل مرد مسافر از وطنش 

دریغ و درد که تا این زمان ندانستیم
به دست جهل شکستیم شاخ نسترنش

دریغ و درد ز تاراج دست استبداد
نه میوه ماند به شاخ و نه سبزه در چمنش 

به سعی هموطنان گر وطن شود آباد
ز لطف، طعنه زند بر خطا و بر خُتنش 

وگرنه باد جنوب و شمال می‌ترسم
که پایمال کند ارغوان یاسمنش

وطن بساط سلیمان و یادگار جم است
چرا نه در پی حفظی ز کید اهرمنش 

شهید راه وطن را پس از هزاران سال
ز خون غیرت و ناموس تر بود کفنش

به حق دولت مشروطه باد حریت
بقای مجلس شورا دوام انجمنش 

هلاک سلطنت مستبد ظالم باد
به حق ناله مظلوم و آه دل شکنش 

خبر ز یوسف گمگشتۀ وطن جستم
به شیر «فریاد» آورد بوی پیرهنش 

متاسفانه نام سرایندۀ «سرود وطنی» درج نگردیده و به جای آن نوشته شده است: «از آثار علویت نثار یکی از محترمین ادبای ارومیه».


منبع: روزنامه فریاد (چاپ ارومیه)، سال اول، شماره ششم، صفحه سوم.



نظرات