حجت یحییپور- 24خرداد 1399
دو هفته پیش سومین عضو گروه موسیقی «یوروم» در ترکیه، که اعضای آن به زندانهای طولانی مدت محکوم شده بودند، در پی اعتصاب غذا جان باخت. «ابراهیم گوکچک» از اعضای گروه موسیقی «گروپ یوروم» بعد از ۳۲۳روز اعتصاب غذا در بیمارسـتان جان سپرد. پیش از این نیز «مصطفی کوچاک» پس از۲۹۷روز اعتصاب در زندانهای ترکیه جان خود را از دست داده بود. چند هفته قبل از آن نیز«هلین بولک» دیگر عضو این گروه بعد از ۲۸۸روز اعتصاب غذا جان باخت. گروه موسـیقی «یوروم» گروهی از هنرمندان معترض «علوی» بودند که در اعتراض به سیاستهای تبعیضآمیز ترکیه فعالیت هنری داشتند. سابقه فشار بر علویهای ترکیه عمری به درازی تاریخ دارد. از سلطان سلیم عثمانی که هزاران نفر از آنها را به اتهام حمایت از ایران صفوی قتلعام کرد تا احزاب افراطی که در دهه هفتاد میلادی فعالیت میکردند. اکنون یکی از محلات علوینشـین ترکیه «سلطان سلیم» نام دارد و بزرگترین پل استانبول به یاد وی نامگذاری شده است تا علویها بدانند که در هنوز بر همان پاشنه میچرخد.
کشتار درسیم و بیدار شدن شبح آسیمیلاسیون
قیام مردم علوی درسیم علیه حکومت مرکزی، که با شدت هر چه تمام سرکوب شد، روح آسیمیلاسیون را در آنکارا احضار کرد. صرف نظر از زمینههای قیام درسیم و چرایی آن، مطالعه متدهای آنکارا برای نابودی فرهنگی علویها قابل توجه است. این سیاستها پیش از جنگ جهانی دوم ترسیم شد و در نوع خود بیسابقه محسوب میشود. «شکری کایا» وزیر داخله وقت ترکیه در گزارش خود مینویسد کردهای درسیم ترکنژاد هستند، اما به علت مجاورت با مردمی که زبانشان نمونهای انحرافی از فارسی است (کرمانجها) به کردی گرایش پیدا کرده و شیعه (علوی) شدهاند.
«عایشه حُر» تاریخنگار و روشنفکر معاصر ترکیه در یکی از مقالات تحقیقی خود در این خصوص چنین مینویسد:
«در 1936 مفتش بازرسی کل کشور «عبدالدین اوزمن» تدابیر لازمه برای آسیمیلاسـیون کردها را چنین بیان میکند: لازم است تودههایی را که میخواهم در جامعه ترکیه مستحیل کنیم به جای کردی به زبان ترکی صحبت کنند. این نخسـتین راه برای یکسانسازی کردها است. برای این منظور به جد باید صحبت به کردی را در اماکن عمومی ممنوع کرد. اگر اهالی قادر به تکلم به ترکی نباشند، موظف خواهند بود با مترجم در ادارات حاضر شوند. تعیین مجازاتهای مادی و معنوی علیه کسانی که به کردی صحبت میکنند نیز لازم است.»
دو ماه بعد از اولین عملیات درسیم، در 4ژوئن 1937 در نامهای از طرف وزیر داخله به وزارت فرهنگ تحت عنوان «مدارس شبانهروزی کودکان درسـیم» انتقال و نگهداری کودکان کرد به نواحی ترکنشین برای تغییر زبان و مفاد توصیههای فوق عملا به عنوان یک دستور به وزارت فرهنگ و آموزش ابلاغ شد.
زمینههای سیاسی کشتار مرعش
یکی از مهمترین تراژدیهای معاصر برای علویها در صبح سرد زمستانی در سال 1978 رخ داد. ابتدا مواد منفجره و اسلحه در یک خانه تیمی کشف شد و سپس گروه مسلحی به نام «کماندوهای رعد» ظهور کرد. یک قهوهخانه متعلق به علویهای مرعش به رگبار بسته و یکی از پیران علوی کشته شد. مرعش در استراتژی هلال خضیب آناتولی آلپ ارسلان ترکش (رهبر حزب اقدام ملی) جنوبیترین بخش محسوب میشد. این شهر یکی از کانونهای فعالیت آنان بود، اما با روی کار آمدن حزب جمهوریخواه خلق، سیاسیون علوی کرسیهای مدیریتی و سیاسی شهر را که تا پیش از این در تصرف ملی گراهای ترک بود تصرف کردند. با روی کار آمدن «بولنت اجویت» در این دوره، متحدان طبیعی وی یعنی گروههای چپ و کارگری جسارت بیشتری پیدا کردند و رنگ و بوی متفاوتی به شهر دادند. شهری که طبق برنامه قرار بود تبدیل به کانون یک جریان سیاسی شود، از کنترل آنها خارج شد و قدرت سیاسی به دست نیروی معارض افتاد.
افزایش سطح تنش و قطببندی
تنش میان افراطیها و فعالان کُرد و علوی یا چپگرا در اوج بود. ترور دو معلم چپگرا و علوی و تشییع جنازه آنها از زمینههای مهم شکلگیری رویدادهای بعدی بود. در نهایت دو قطب اصلی رودرروی هم قرار گرفتند، راستگراهای سنی با گرایش پانترکیستی و چپگراهای علوی؛ و تنش در مرکز اقامه نماز جمعه مرکز شهر اوج گرفت و نزدیک به ده هزار نفر به تشییع جنازه حمله کردند. خشونتها از همان روز افزایش پیـدا کرد و راســتگراها به خانهها و مغازههای علویها حملهور شدند که این شامل ســاختمانهای محلی حزب جمهوری خلق نیز میشــد. با تیراندازیهای صورت گرفته از سوی چپها، سه تن از اعضای گرگهای خاکستری کشته شدند که این خود بر دامنه خشونتها افزود. اکنون کشـتههایی از هر دو طرف روی زمین افتاده و فریاد انتقام بلند بود. الهیات سیاسی گروههای راست، ملغمهای از سنت، اسلامگرایی، شمنیسم و تکفیر جریانهای چپ و کمونیست بود که گاهی نیز از بلندگوی مساجد ذکر میشد. در روز تشییع جنازه افراطیون راسـت، چند صد نفر برای حمله به محله علویها بسیج شدند. مردم عادی با شایعات پانترکیستها مبنی بر اینکه «علویها آب شهری را مسموم کردهاند» یا «به اماکن مقدس حمله میکنند» تشجیع شدند. به این ترتیب نوعی صورت «جهاد» به مبارزه با علویها داده شد. نتیجه برای علویها وحشتانگیز بود. خانهها و اماکن به خاکستر تبدیل گشت و بیش از 100جنازه و صدها زخمی که تعداد آنها بین هزار الی سه هزار نفر ذکر شده است بر جای ماند. جنایات صورت گرفته از سوی افراطیها، به این جا ختم نشد. منظره جوانانی که از درختها به دار کشیده بودند، زنان حاملهای که شـکم آنها شکافته شد و کودکان بیگناهی که کشته شده بودند و مردانی که سر آنها با تبر قطع شده بود، چشمانداز عمومی شهر را در آن روزها تشکیل میداد. قتلعام سه روز ادامه یافت بدون اینکه پلیس دخالتی کند. «کنعان اورن» رئیس ســتاد مشترک نیروهای مسلح ترکیه، در مصاحبه با «مهمت علی بیراند» با صراحت از صحنههای «غیرقابل تصوری» سخن میگوید که در گزارشهای رسمی ترسیم شده بود: «کودکانی که با کشیدن دو پای آنها نصف شده بودند».
در طول سه روز نه ارتش نه پلیس و نه استانداری مزاحمتی برای مهاجمین ایجاد نکردند. بر اساس گزارشهای رسمی، 120نفر کشته و 300منزل مسکونی یا محل کار تخریب شد. شاید تلفات واقعی با توجه به سه روز قتلعام آزاد بیش از 120نفر هم بوده باشد. هر چند برخی از عاملان این رویداد محاکمه و مجازات شدند، اما عملا نزدیک به 70تن از افرادی که نقش مهمی در شکلگیری کشتار ایفا کرده بودند هرگز یافت نشدند. در گزارش نهایی وزارت کشور، نیروهای چپ یا به طور غیرمستقیم علویها مسئول حوادث معرفی شدند. گویی، علویها به کشتار خودشان دست زده بودند!
ستم تاریخی
از نظر علویها تجربه نشان داده است هر حکومتی در رأس کار باشد، تغییر محسوسی در وضعیت علویها و کردهای ترکیه رخ نخواهد داد. علویها در دوره عثمانی قتلعام شدند، و در دوره جمهوری لائیک ترکیه نیز انکار، قتلعام و طرد شدند. حتی عبادتگاههای علوی موسوم به «جمعخانهها»، تحت حمایت وزارت امور دینی ترکیه نیست و از این اماکن مالیات و عوارض اخذ میشود. به نظر میرسد مشکل علویها در ترکیه صرفا سیاسی نیست، بلکه مشکلی در ارتباط با تعریف دولت-ملت، یعنی جایی در عمیقترین بخش سرشت نهاد دولت است. با وجود این، علویها معتقدند گروههایی مانند حزب جمهوری خلق ممکن است فشار کمتری به آنها وارد کنند. حزبی که در چهل سال گذشته سهم زیادی در قوه مجریه نداشته است. اگر چه اردوغان در اواخر دهه 2000 سعی کرد روابط نزدیکتری با این گروه مذهبی برقرار کند، اما جنگ سـوریه از یکسو و رویکرد نوعثمانیگری از سوی دیگر، کدهای تاریخی را زنده کرد. اگر جنگ سوریه در معنای جهاد گروههای افراطی با ساختار سیاسی علوی در دمشق تعبیر شود -که اینگونه نیز شد- گسل قومی علویها در ترکیه را فعال میکند، گسلی که در بطن خود آبستن گسلهای دیگر نیز هست.
آنها بر این باورند که دولت همواره سعی کرده است شمشیر داموکلس را بر فراز جامعه علوی نگه دارد. نامگذاری خیابانهای آنها با اسامی دشمنان تاریخی و مورد انزجار علویها مانند سلطان سلیم و آتاترک، یا وادار کردن جامعه علوی به استفاده موازی از تصویر و نماد آتاترک در کنار تصاویر ائمه مورد احترامشان، سیاست خشن ولی خاموشی علیه آنها به شمار میرود.
منتشر شده در روزنامه سازندگی (24خرداد1399)، وبسایت تحلیلی خبری آذریها
نظرات
ارسال یک نظر