حجت یحییپور:
این روزها برخی نمایندگان در مجلس شورای اسلامی بار دیگر خبر ساز شدهاند؛ اما نه در راستای انجام وظایف قانونی شان و بر طرف کردن مشکلات کشور، بلکه بار دیگر در راستای تحریف قانون اساسی، ایجاد تشنج قومی و تلاش برای تجزیه فرهنگی ایران و زمینه سازی برای فروپاشی کشور لب به سخن گشودهاند. دغدغه ایشان نه تحصیل رایگان و بیمه همگانی برای عموم جامعه و نه برطرف کردن بیکاری و مشکلات اقتصادی و نه احقاق عدالت در جامعه و نه مبارزه با مفسدان اقتصادی و نه تلاش برای تخصص محوری و شایسته سالاری است، بلکه سعی دارند با تحریف یک بند از قانون اساسی و با دامن زدن به عصبیت قومی شکافهای قبیلهای را که هرگز در ایران وجود نداشتهاند در جامعه ایجاد کنند تا شاید به بهای تجزیه فرهنگی کشور چند صباحی کرسی قدرت و امتیازات آن را برای خود حفظ کنند. به راستی اگر ساز و کار درست انتخاباتی بر قرار بود و رجل شایسته سیاسی به مجلس شورای اسلامی راه مییافتند، برخی از این نمایندگان حتی مسیرشان هم به خیابانهای نزدیک بهارستان نمیخورد و ما ملت ایران هر از چند گاهی اخبار رسوا و مایوس کننده از خانه ملت نمیشنیدیم. آن صدای ناهنجار که امروز از مجلس به گوش میرسد، بدون هیچ کار کارشناسی از تدریس زبانهای قومی و محلی صحبت میکنند ، دریغ از اینکه چنین طرح عظیمی یکبار مورد قضاوت و تجزیه و تحلیل موافقان و مخالفان آن قرار گرفته باشد.
شوربختانه جایگاه زبانهای محلی و قومی به عنوان میراث فرهنگی ایرانیان چنان نزول پیدا کرده است که امروزه میتوان از آن فقط به عنوان یک ابزار انتخاباتی یاد کرد. اگر روزگاری کاندیداها با توزیع غذای رایگان برای مستمندان یا تقسیم سیب زمینی در روستاها جهت جمع آوری رای تلاش میکردند، امروز این حربههای قدیمی و بی اهمیت جای خود را به شعار تدریس زبانهای محلی و قومی دادهاند و برخی نمایندگان برای جلب نظر اقشار پایین جامعه به جای پخش سیب زمینی به دفاع از زبانهای محلی میپردازند. این در شرایطی است که مدت هاست زبان آذری در دانشگاههای تبریز، ارومیه و اردبیل تدریس میشود اما شگفتا که بسیاری از مطالبه گران تدریس زبان مادری نه از این مساله اطلاع دارند و نه به تحصیل زبان مادری شان علاقه نشان میدهند. در شرایطی که تدریس زبان مادری در دانشگاههای مختلف آذربایجان بارها به علت عدم استقبال عمومی متوقف شده و مسئولان دانشگاهی آشکارا از عدم استقبال مردم آذربایجان از رشته یا واحدهای ارائه شده زبان آذری ابراز ناراحتی کردهاند و حتی در دانشگاه تبریز به علت عدم استقبال اهالی آذربایجان تحصیل در این رشته بدون کنکور اعلام شده است؛ دوباره برخی آقایان از عدم تدریس زبان مادری در آذربایجان گلایهمند هستند و جهت متشنج کردن جو عمومی و ایجاد نفرت قومی میان ایرانیان از تبعیض علیه آذربایجان و ستیز با زبان مردم این سرزمین سخن میگویند! اما سوال اساسی اینجاست که کدام یک از همین آقایان که همه فکرشان تدریس زبان مادری است حاضر هستند کرسی خود را رها کرده و به آموختن زبان مادریشان بپردازند؟ سوال اساسیتر اینجاست که مگر افراد زبان مادریشان را در مدارس میآموزند؟ پس آن زبانی که از بدو تولد با آن رشد میکنیم چه نام دارد؟ آیا اساسیترین مشکل مردم آذربایجان این است که با زبان مادری خودشان آشنایی ندارند و باید آن را در مدرسه بیاموزند؟ آیا مطرح شدن چنین مسالهای از زبان نمایندگان آذربایجان و از سوی دیگر بی اهمیتی اهالی آذربایجان به مساله تدریس زبانهای مادری نشان دهنده ضعف کارشناسی در تصمیم گیری و اجرای این طرح نیست؟ آیا نمایندگان آذربایجان تجربه تلخ سخنان نسنجیده خود در مورد تاسیس فراکسیونهای قومی و قبیلهای را که با اراده نخبگان فرهنگی آذربایجان در نطفه خفه شد فراموش کردهاند و بار دیگر به فکر حرکتی نسنجیده و کارشناسی نشده هستند؟
طرح تدریس زبان مادری تا همینجا هم یک اقدام کارشناسی نشده و عقیم بوده و آشکارا شکست خورده است، به طوری که حتی متولیان این امر نیز توان دفاع از کاری را که انجام میدهند نداشته و هیچ اطلاعی از لزوم تدریس زبانهای مادری و اهداف آن ندارند. حال که قرار است طرحی بر خلاف علایق اجتماعی و حقایق تاریخی عملیاتی شود، آنان که برای تدریس زبان مادری پیشقدم شدهاند چرا در جلسات تخصصی با حضور موافقان و مخالفان طرح، مسالهای تا این اندازه از اهمیت را در معرض قضاوت متخصصان امر قرار نمیدهند؟ هدف از تدریس زبان مادری نمیتواند ایجاد شکاف و فاصله میان اقوام مختلف ایرانی باشد، چراکه در بسیاری از شهرهای ایران تلاش برای جدا کردن اقوام امکان پذیر نمیباشد و چنین اقدام ناپسندی در همان گام نخست با اراده ملت ایران متوقف خواهد شد. در برخی شهرها با بافت اجتماعی متنوع، گروههای زبانی مختلف چنان در هم ترکیب شدهاند که در آن شهرها باید چندین زبان بهطور همزمان تدریس شود. برای مثال آیا امکان دارد در شهر ارومیه که کمتر از یک میلیون نفر جمعیت دارد و به رنگین کمان اقوام و ادیان معروف است علاوه بر زبان فارسی به عنوان زبان ملی، بهطور همزمان زبانهای آذری و کردی و ارمنی و آشوری و تاتی نیز تدریس شود؟ چنین مشکلی کم و بیش در بسیاری از شهرهای ایران مانند تبریز، اردبیل، شیراز، همدان، اهواز و به ويژه تهران که مدل کوچک شدهای از ایران است و همه اقوام از سرتاسر ایران در آن سکونت دارند وجود خواهد داشت. به سادگی میتوان دریافت که خوشبختانه بخش عمدهای از جامعه ایران در کلانشهرها با یکدیگر ترکیب شدهاند و آموزش زبان مادری در صورت عدم کارشناسی دقیق و در نبود حسن نیت باعث بروز تنشهای قومی در سرتاسر ایران و در بهترین حالت تبعیض در حق بسیاری از گروههای زبانی ساکن در شهرهای چند قومیتی خواهد بود.
همه زبانهای محلی در هر نقطهای از جغرافیای وسیع ایران به عنوان میراث ملی و فرهنگی شناخته میشوند و متعلق به همه ایرانیان هستند، اگر طرح تدریس زبانهای محلی یک برنامه صرفا فرهنگی بوده و هدف از آن تقویت وحدت ملی است، بنابراین عموم مردم ایران باید در قالب برنامه فراگیر آموزشی با همه زبانهای محلی ایران آشنا شوند و این آشنایی چیزی متفاوت از تدریس به زبانهای محلی است که سرانجامی جز تضعیف وحدت ملی و تجزیه فرهنگی ایران نخواهد داشت.
نظرات
ارسال یک نظر