از جلفای آذربایجان تا جلفای اصفهان؛ برشی از تاریخ کهن ارامنه آذربایجان

جلفا، کلیسای سنت استپانوس- یادگار دیرین ارامنه آذربایجان

حجت یحیی‌پور:
از منظر تاریخی، سرزمین «ارمنستان» به مناطقی در جنوب غربی قفقاز و شرق آناتولی اطلاق گردیده است، با این وجود حضور ارامنه در آذربایجان نیز قدمتی به درازای تاریخ دارد. در حدود یک چهارم از پهنه آذربایجان به ویژه نواحی شمالغربی این سرزمین در پیوست با جغرافیای ارمنستان، سکونتگاه تاریخی ارامنه بوده است. هرچند پراکندگی ارامنه در آذربایجان محدود به منطقه مشخصی نیست اما بطور کلی و با در نظر گرفتن مجموع داده‌های تاریخی، آثار باستان شناسی، نام جای‌ها و دیگر نشانه‌های باقی مانده می‌توان تخمین زد که سکونتگاه اصلی ارامنه در آذربایجان، شامل نواحی غربی و نوار شمالی و حتی مناطق مرکزی این سرزمین بوده است. جغرافیای ارمنی‌نشین آذربایجان از شمال به نخجوان، از شرق در امتداد کرانه‌های جنوبی رودخانه ارس تا نزدیکی‌های اهر و کلیبر، از غرب به خوی و از جنوب به سواحل دریاچه ارومیه محدود بوده است و نیز جمعیت قابل توجهی از ارامنه آذربایجان در شهرهای بزرگ از جمله تبریز و ارومیه سکونت داشته‌اند. آثار سکونت ارامنه حتی در شرقی‌ترین و جنوبی‌ترین نقاط آذربایجان همچون اردبیل و مراغه نیز موجود است.
از انبوه داده‌های تاریخی و یافته‌های باستان‌شناسی مشخص است که ارامنه از قدیمی‌ترین ساکنان آذربایجان و از کهن‌ترین جوامع منطقه می‌باشند و تاریخ حضور آنان در آذربایجان به قرن‌ها پیش از میلاد مسیح باز می‌گردد. حجم بالای داده‌های تاریخی در این رابطه چنان است که حتی نگاه اجمالی به آن‌ها در این مجمل امکان‌پذیر نمی‌باشد و ما در ادامه تنها به چند مورد از این داده‌ها مربوط به قرون پس از میلاد مسیح اشاره خواهیم کرد.
سنگ نگاره خان تختی در نزدیکی سلماس (در غرب دریاچه ارومیه)، که در قرن سوم میلادی حکاکی شده است، اردشیر بابکان و شاهپور اول را نشان می‌دهد که در بازگشت ظفرمندانه از نبرد با رومیان توسط حاکمان یا بزرگان محلی مورد تکریم قرار گرفته و نشان قدرت به آنان واگذار می‌شود. به عقیده برخی باستان‌شناسان و صاحبنظران، با توجه به نوع پوشش این بزرگان، اینکه آنان از اهالی ارمنی منطقه بوده باشند بسیار محتمل است.
وجود مهم‌ترین و کهن‌ترین کلیساهای تاریخ مسیحیت از جمله «کلیسای تادئوس مقدس» و «کلیسای سنت استپانوس» در کنار انبوه دیگر نیایشگاه‌های کوچک و بزرگ گواه حضور تاریخی ارامنه در آذربایجان است. تعدد کلیساهای تاریخی در گوشه و کنار آذربایجان از اهمیت این منطقه در میان مسیحیان حکایت دارد، چنانچه به گزارش حمد‌الله مستوفی در قرن هشتم هجری «بزرگ کشیشان» درشهر ماکو اقامت داشته است.[1]
در کنار ارامنه، آشوریان نیز از دیگر گروه‌های مسیحی هستند که از دیرباز در غرب آذربایجان ساکن بوده‌اند. مسیحیان آذربایجان با وجود آنکه جمعیت قابل توجهی از شهرهای بزرگ آذربایجان از جمله ارومیه، تبریز، خوی و سلماس را تشکیل می‌دادند اما در قرون اخیر غالباً در روستاهای آبا و اجدادی خود سکونت داشتند، بطوریکه هراتیو ساوت گیت (1812-1894م) مبلغ و پژوهشگر آمریکایی در بازدید از جلگه سلماس در سال 1836میلادی از وجود 62 دهکده مسیحی‌نشین تنها در این منطقه کوچک سخن به میان آورده است.[2] بواسطه حضور دیرینه ارامنه و آشوری‌ها در آذربایجان، علاوه بر کلیساهای پرشمار باقی مانده در منطقه، بسیاری از اسامی جغرافیایی در غرب و شمالغرب آذربایجان نیز برگرفته از زبان‌های ارمنی و آشوری است که این اسامی تا امروز هم در میان اهالی منطقه رواج دارند.
یکی از مهمترین‌ نقاط عطف تاریخ ارامنه آذربایجان مهاجرت ایشان از سکونتگاه تاریخی خود به نواحی مرکزی ایران و اسکان در شهر اصفهان، پایتخت باشکوه صفویان بود. شاه عباس اول صفوی در سال 1012ه‍.ق آذربایجان را از اشغال عثمانیان آزاد نمود و پس از آن به منظور «صیانت حال و حفظ اموال» ارامنه از تجاوزات عثمانی، شخصی به نام طهماسب قلی بیگ را مامور کوچاندن حدود سه هزار خانوار ارمنی از جلفا به اصفهان کرد. اسکندربیک ترکمان در عالم آرای عباسی در اینباره می‌نویسد: «... طهماسب قلی بیک غلام خاصه شریفه را بکوچ دادن اهالی جولاه[جلفا] مامور فرمودند ..... مردم جولاه اگرچه تعلق تمام بدانمقام و مسکن قدیم ایشان بود داشتند اما در اینوقت بجهه صیانت حال و حفظ اموال طوعاً و کرهاً کوچ کرده بعراق رفتند و در دارالسلطنه صفاهان جنت نشان در کنار زاینده‌رود مسکن ایشان قرار یافته بتدریج خانه‌های بتکلیف باغچه‌دار عمارت نموده الیوم سه هزار خانوار جولاهی در آنجا مقام گرفته از حوادث زمان امان یافته از غایت صفا و خرمی مکان مسکن سابق فراموش کرده‌اند.»[3]
جیوانی فرانچسکو جملی کارری (1651-1725م)، سیاح ایتالیایی که در آخرین دهه‌های حکومت صفویان به ایران سفر کرده و از جلفا بازدید نموده است در ارتباط با کوچ ارامنه می‌نویسد: «شاه عباس کبیر تمام اهالی این محل را، که ارمنی بودند، به جلفای جدیدی در نزدیکی اصفهان و چهار نقطه دیگر ایران کوچانیده بود که آنها را از شرّ ترک‌ها [عثمانی‌ها]، که همواره به بهانه اختلاف دین این نواحی [آذربایجان] را مورد تاخت و تاز و غارت قرار می‌دادند در امان نگه داشته باشد.»[4]
شاه عباس اول صفوی از انتقال ارامنه آذربایجان به پایتخت جدید خود چند هدف عمده را دنبال می‌کرد. نخست آنکه مهم‌ترین حربه عثمانیان برای هجوم به آذربایجان جهاد علیه روافض و کفار مسیحی بود که به واسطه آن مرزهای شمالغرب ایران را آماج تهاجم خود قرار می‌دادند و شاه عباس قصد داشت با کوچاندن ارامنه بخشی از این بهانه‌ها را از عثمانیان بگیرد. دوم آنکه جان و مال ارامنه از تجاوزات عثمانیان در امان ‌بماند. سوم آنکه صفویان بتوانند از سرمایه و مهارت تجار ارمنی خصوصا در زمینه داد و ستد ابریشم که سود هنگفتی برای پایتخت جدیدشان داشت استفاده نمایند. و چهارم آنکه ارامنه با حضور خود در پایتخت جدید که محل رفت و آمد سفیران و فرستادگان کشورهای خارجی بود، زمینه‌ساز ارتباط بهتر ایران با کشورهای مسیحی اروپایی بشوند.
ارامنه پس از انتقال به اصفهان به یاد سرزمین اصلی خود که در سواحل رودخانه ارس واقع گردیده بود در سواحل زاینده‌رود ساکن شدند و به یاد سرزمین آبا و اجدادی خود سکونتگاه جدید خود را نیز جلفا نامیدند؛ هر گروه از ارامنه که به اصفهان منتقل شدند در محله‌ای که به اسم خودشان نامگذاری گردیده بود مستقر گشتند. مهمترین این محلات عبارتند از: میدان بزرگ، میدان کوچک، چهارسو، هاکوب جان، قاراکل، محله کوچر، محله ایروان، محله نخجوانی‌ها و محله تبریزی‌ها که از مهمترین و پرجمعیت‌ترین محلات جلفای اصفهان بود.[5] این نامگذاری‌ها نشان می‌دهد که ارامنه کوچ داده شده از آذربایجان نه تنها از جلفا بلکه از منطقه وسیعی از آذربایجان از جمله شهر تبریز به اصفهان کوچ داده شدند.
شاه عباس بزرگ احکام و فرامینی جهت تضمین آسایش و امنیت ارامنه صادر کرد و در مورد مسائل دینی به آنان آزادی کامل اعطا نمود[6]، با این تمهیدات به زودی جلفای اصفهان به منطقه‌ای وسیع، آباد و بسیار زیبا تبدیل گشت.
در زمان شاه عباس دوم نیز روند کوچاندن ارامنه -خصوصا ارامنه ساکن در دیگر نقاط اصفهان- به جلفای اصفهان ادامه یافت و به این ترتیب وسعت جلفای اصفهان چنان افزایش یافت که به دو بخش جلفای قدیم (ساخت شاه عباس اول) و جلفای نو (ساخت شاه عباس دوم) تقسیم شد.[7] به گزارش انگلبرت کمپفر (1651-1716م)، پزشک و سیاح آلمانی، که شخصا در واپسین دهه‌های حکومت صفوی از اصفهان بازدید کرده است، جلفای اصفهان در دوران شاه سلیمان حدود سی هزار نفر جمعیت داشته و از سیزده کلیسا با بیش از یکصد تن روحانی برخوردار بوده است.[8]
کوچاندن هدفمند ارامنه آذربایجان از سرزمین تاریخی خود به اصفهان، پایان حضور ایشان در آذربایجان نبود. بازسازی و ساخت ده‌ها کلیسا در مناطق مختلف آذربایجان در سالهای پس از مهاجرت گسترده ارامنه، گواهی بر تداوم حضور پررنگ ارامنه در آذربایجان است. اما به هر ترتیب مهاجرت دست جمعی ارامنه آذربایجان، نواحی شمالغرب این سرزمین را تا حد زیادی از سکنه بومی خود خالی کرد. قدیمی‌ترین کلیساهای جهان و تعداد پرشماری از عبادتگاه‌های کوچک و بزرگ در نبود ارامنه کاربری خود را از دست دادند و به مرور زمان به آثار تاریخی و میراث فرهنگی کشور تبدیل گشتند. سیاست صفویان در کوچاندن آذربایجانی‌های ارمنی به اصفهان، با وجود فوایدی که برای حکومت صفویان در پی داشت و نیز با وجود تمام امتیازاتی که برای ارامنه به دنبال آورد، در تغییر بافت جمعیتی بخش‌های بزرگی از جغرافیای آذربایجان تاثیر بسیار عمیقی گذاشت. مهاجرت گسترده ارامنه به اصفهان به تضعیف ساختار اجتماعی ارامنه در آذربایجان انجامید و این سرآغاز دوران طولانی مهاجرت ارامنه از سرزمین مادری خود بود. در ادوار مختلف بسیاری از ارامنه به دلایل گوناگون زادگاه خود را ترک نموده و به دیگر نقاط جهان مهاجرت کردند و به این ترتیب بافت جمعیتی شمالغرب آذربایجان که طی قرون متمادی عموما ارمنی نشین بود به کلی تغییر یافت. با این وجود همچنان جمعیت چندین هزار نفری از ارامنه در ارومیه و تبریز و برخی از روستاهای منطقه سکونت دارند که از احترام و محبوبیت خاصی نزد دیگر اهالی برخوردار می‌باشند. میراث تاریخی ارزشمندی که ارامنه از خود به یادگار گذاشتند همچنان محترم است و مردمان آذربایجان در کنار سازمان‌های دولتی در حفظ و حراست از آن‌ها می‌کوشند. ارامنه نیز علاقه وافری به آذربایجان دارند، چراکه تاریخ و هویت بخشی از جامعه ارمنی در آذربایجان شکل گرفته و آذربایجان به عنوان بخشی از وطن تاریخی و سرزمین مقدس ارامنه شناخته می‌شود.

منابع:
1- حمدالله مستوفی قزوینی، نزهت القلوب، تصحیح گای لیسترانج، تهران، اساطیر، 1374، ص89.
2- منصوری، فیروز، مطالعاتی درباره تاریخ و زبان و فرهنگ آذربایجان، جلد اول، تهران، هَزار، ص354.
3- اسکندر بیک ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی، جلد دوم، زیر نظر با تنظیم فهرستها و مقدمه ایرج افشار، تهران، امیرکبیر، 1382، ص668.
4- جیوانی فرانچسکو جملی کارری، سفرنامه کارری، مترجمان عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تهران، علمی و فرهنگی، 1383، ص‌ص26-27.
5- درهوهانیان، هارتون، تاریخ جلفای اصفهان، مترجمان میناسیان و فریدنی، اصفهان، زنده رود با مشارکت نقش خورشید، 1379، ص‌ص605-609.  فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، جلد سوم، تهران، علمی، 1375، ص1117.
6- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، مرکز، 1392، ص‌ص170-171.  فلسفی، جلد سوم، ص‌ص1119-1131.
7- درهوهانیان، ص‌ص60-62.
8- کمپفر، انگلبرت، سفرنامه انگلبرت کمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، 1361، ص186.


منتشر شده در روزنامه سازندگی (6مرداد1398)



نظرات